های لاولی های من
تمام سعیمو میکنم که این پارت بیشتر باشه💜
مرسی که میخونیننننن**********
÷جونگ کوکا بهتر نیست که یه تست ازشون بگیری ، شاید اصن استعداد مستعداد نداشته باشن
+هیونگ یکم زود نیست؟؟ تازه یک هفته س که تمرین رو شروع کردن
÷مهم نیست که کی شروع کردن... مهم اینه که چقد پیشرفت کردن
+هیونگ هدف من از شرکت تو این مسابقه اینه که تهیونگ موتور سواریش تقویت بشه که به لطف جنی داره میشه بعد اون رو به اکیپمون اضافه کنم نه اینکه تو اون مسابقه ی فاکی برنده شم !!!!!
÷درسته اما اگه تهیونگ تو اون مسابقه برنده شه به نظرت انگیزه ش برای موتور سواری بیشتر نمیشه؟؟
جونگ کوک یکم فکر کرد و دید که جین هیونگش داره درست میگه...
+اوکی هیونگ... حله به من بسپارش
÷روت حساب میکنم بانی کوچولوی خودم
و چشمکی نثار جونگ کوک کرد.*********
جونگ کوک چشم هاشو بین بچه ها چرخوند ولی تهیونگ رو ندید
زیر لب گفت :
" یعنی این بچه کجاست "
البته جنی ، هوسوک و جیسو رو هم ندید
اخمی کرد و پرسید :
بچه ها کسی گروه بنگ پینک (😁👈🏻👉🏻) رو ندیده؟؟
*استاد جئون اونا برای تمرین رفتن پیست
هیونا گفت و جونگ کوک اخمی کرد
کی به اونا اجازه داده بود؟؟
یهو یادش اومد... اخمش پررنگ شد و زیر لب غرید :+نامجون...
*******************
+میشه بدونم با اجازه ی فاکی کی اومدید اینجا؟؟؟
هوسوک گلوش رو صاف کرد و گفت:
&استاد نام اجازه دادن...
جونگ کوک پوفی کشید.
" حدس میزدم "+مهم نیست من بعدا باهاش صحبت میکنم ، شما فعلا بیاید و تو مسابقه شرکت کنید اوکی؟
=اوممم... استاد جئون کدوم مسابقه؟
+محض رضای خدا...
و بعد همه ی ماجرا رو برای اونا توضیح داد.+حالا هم برید و دیگه انقد وقت منو نگیرید...
وقتی که همه داشتن از در پیست بیرون میرفتن ، جونگ کوک آب دهنشو قورت داد و گفت :
+تهیونگ...
_بله استاد؟
+میشه چند لحظه بیای؟
_چشم
YOU ARE READING
▪︎DARK SMILE▪︎
Fanfictionلبخند تاریک [Completed] کاپل اصلی: کوکوی کاپل فرعی: نامجین_جنلیسا_یونمین ژانر :مدرسه ای _رمنس _اسمات_فان خلاصه داستان : تهیونگ از بچگی تا حالا خیلی درد کشیده بود تا اینکه وقتی به دانشگاه میره و با فهمیدن راز جونگ کوک ، همه چیز تغییر میکنه و زندگیش...