هوووم بریم برای پارت اول😁
*****
با صدای گوشیش که با صدای بلند و رومخی زنگ میزد ، یهو از خواب پرید با عصبانیت برداشت :
_هااااا
×گمشو بیا دانشگاه تا جرت ندادم نمیخوای تو روز اول دیر کنی ک ها؟؟؟؟
_واای جیمین بیخیال هنو ساعت 6 صبه عوضی
× (صدای خنده)
_چیش خنده دار بود دیقا؟؟؟
×آقا ساعتش خواب مونده...الان ساعت هفت و نیمه
_یاااا الان میاام جیمین اگه دستم بهت نرسههههو با سرعت بلند شد تا خودش رو سریعتر آماده کنه و بتونه قبل از اینکه روز اول دانشگاه به خاطر دیر کردن تنبیه بشه ، خودشو به دانشگاه برسونه.
*****
وارد دانشگاه که شد ، با دهن باز به فضای بزرگ رو به روش نگاه کرد. از دبیرستان خاطرات خوبی نداشت...بجز قلدری های سال بالایی ها و زخم زبون های بقیه بخاطر امگا بودنش ، چیز دیگه ای یادش نمیومد.با دقت به دور و بر نگاه میکرد و بالاخره تونست دفتر مدیر رو پیدا کنه. با در زدن و گرفتن اجازه ی ورود ، وارد دفتر مدیر شد.
_سلام آقای چوی. کیم تهیونگ هستم. متاسفم که یکم دیر کردم.
آقای چوی که مدیر دانشگاه بود ، لبخند گرمی زد و بین برگه ها دنبال برنامه کلاسی تهیونگ گشت.
-خوشحالم که میبینمت تهیونگ. خیلی هم دیر نکردی. خب...آها! پیداش کردم! بیا اینم برنامه کلاسیت. الان با آقای کیم کلاس داری. کلاس a3 طبقه ی دوم.
تهیونگ تعظیمی کرد و با گرفتن برنامه ی کلاسیش ، ممنونی زیر لب زمزمه کرد و تقریبا به سمت کلاسش پرواز کرد.
بعد از چند دقیقه ، وارد کلاس شد و بخاطر باز بودن در ، از کائنات تشکر کرد. چون واقعا حوصله ی نگاه های عجیب بقیه که روش میچرخیدن و براندازش میکردن ، خوشش نمیومد.
جیمین براش دست تکون داد و اشاره کرد تا بیاد و کنارش بشینه. اما دختری که از همون اول جیمین رو شناخته بود ، اومد تا کنارش بشینه و مخ آیدل مورد علاقشو بزنه.
تهیونگ یکم ضد حال خورد چون اون دختر بغل دست جیمین عزیزش نشسته بود ولی خب اون کیم تهیونگ بود و با هزار زور و بلا که بود ، اون دختر کنه رو از جیمین عزیزش دور کرد و خودش کنار جیمین جا خوش کرد و با زدن لبخند بزرگی بهش ، روز اول دانشگاهشو بهش تبریک گفت.
چند دقیقه گذشت تا استاد کیم وارد کلاس شد. همه ی نگاه ها روی استاد پر جذبه و قد بلندی که وارد کلاس شده بود ، قفلشد و باعث شد استاد کیم ، لبخند چال داری بزنه. و دخترایی که عاشق چال گونه بودن هم که نگم براتون. در حال سکته کردن بودن!
-سلام بچه ها ، من استادتون هستم " کیم نامجون " خوشحال میشم که بتونم بهتون کمک کنم تا بتونین پیشرفت کنین. و به جنی چشمکی زد . و جنی ریز ریز خندید که البته از چشم تهیونگ دور نموند .
YOU ARE READING
▪︎DARK SMILE▪︎
Fanficلبخند تاریک [Completed] کاپل اصلی: کوکوی کاپل فرعی: نامجین_جنلیسا_یونمین ژانر :مدرسه ای _رمنس _اسمات_فان خلاصه داستان : تهیونگ از بچگی تا حالا خیلی درد کشیده بود تا اینکه وقتی به دانشگاه میره و با فهمیدن راز جونگ کوک ، همه چیز تغییر میکنه و زندگیش...