part (14)

1.3K 151 12
                                    

_مین سوک؟ هه اون بابامه...

$چی؟؟؟ این...امکان نداره!

_اون عوضی بعد از مرگ مامانم ، فقط به فکر پول و قدرت بود

$تهیونگ کمکی از دست من بر میاد؟

تهیونگ لبخند گرمی زد :

_نه هیونگ ، همین که پشتم بودی و اطلاعاتشونو بهم دادی ازت یه دنیا ممنونم.

$خواهش میکنم دونسونگ کیوتم. خلاصه هر کاری داشتی میتونی رو من حساب کنی.

_اکی هیونگ...دوست دارم.

$منم همینطور ولی لوس نشو.

بعد دوتاییشون خندیدن.

***********

_جونگ کوکی

+جونم بیبی؟

_باید باهات حرف بزنم ، میشه بیای خونه؟

+خوشگلم اتفاقی افتاده؟

_اهوم

+باشه...الان سریع خودمو میرسونم



بعد از شنیدن حرفای تهیونگ ، اخماش توهم رفت....

+تهیونگ ، من میدونم پدرت خیلی عوضیه ولی...این یکی دیگه واقعا افتضاحه!

_میدونم...واسه همینم ازت کمک خواستم.

+من بهت کمک میکنم ته...تا آخرش باهاتم چون من عاش...

صدای زنگ تلفن تهیونگ مانع ادامه ی حرف جونگ کوک شد و حرفش رو نصفه گذاشت...

_بوگوم هیونگ؟

£ سلام تهیونگ قشنگم!

_سلام هیونگ!

£ چه خبرا ، چیکار میکنی؟ دیگه خبری از هیونگت نمیگیری هااا

_اوممم...ببخشید هیونگی
تو چیکارا میکنی چیشد یهو یاد من افتادی؟

جونگ کوک آروم و بی صدا داشت به حرفای اون دوتا گوش می داد...مکالمه شون به نظر عادی میومد اما جونگ کوک حس خوبی بهش نداشت.

+کی بود؟

_بوگوم هیونگم ؛ اون هیونگ مهربونمه که کمکم کرد از تو بار پدرم فرار کنم و یه مدت بهم سرپناه داد تا موقعی که رفتم پیش جیمین هیونگ و یونگی هیونگ.

+فرد قابل اعتمادیه؟

_البته کوکی من خیلی به بوگوم هیونگ اعتماد دارم اون مثل داداشمه!

جونگ کوک زبونش رو توی لپش فرو کرد.

+امیدوارم

_میدونستی وقتی زبونتو تو لپت میکنی خیلی سکشی میشی؟

+ولی میدونستی فقط باید با من لاس بزنی؟

_یااا بی احساس من لاس نزدم...تعریف بود...عیش عیش

▪︎DARK SMILE▪︎Where stories live. Discover now