part (16)

1.3K 161 16
                                    


لاو یو آل
ووت یادتون نره 👼🏻💜⭐🦄🍭❄🪐🔮

***********************

با قدم های نسبتا آرومی وارد شد. دلش میخواست همین الان ، اون مرد رو خفه کنه.
با اشاره اش به سونگمین ، بادیگارد مورد اعتمادش ، فهموند که وقتشه.
گوشیشو بیرون آورد و توی قسمت آهنگ ها رفت.

با برنامه ی تغییر صدا ، متن مورد نظرشو با صدای تهیونگ ، ضبط کرده بود.
ویس رو با صدای بلندی پخش کرد.

_بوگوم هیونگی؟ من اومدم...هیچکی هم پیشم نیست.

جونگ کوک نیشخندی زد. نقشه اش حرف نداشت...و این اپ تقلید صدا هم حسابی کمکش کرده بود. تو همین فکرا بود که...

€ تهیونگ؟ عزیزم؟ رسیدی؟پس کج...

حرفش با دستمالی که به مواد بیهوش کننده آغشته بود و روی دهنش قرار گرفت ، نصفه موند و بیهوش تو بغل جونگ کوک افتاد.

+ هه عاقبت کسی که به اموال جی کی دست درازی کنه همینه. ببرینش

جونگ کوک ، حسابی عصبانی بود و قرار نبود همینجوری این مرد رو ولش کنه...
اون مدرکی داشت که ثابت میکرد بوگوم میخواسته از تهیونگ ، سواستفاده ی جنسی کنه.
اما خب تهیونگش اونقدرا هم معصوم نبود اما مشکل اینجا بود که اون زود به آدما اعتماد میکرد و بعدا حتما باید به تهیونگ میگفت که این اخلاقشو ترک کنه.

*************

+ چه خبر از پسر کوچولوی من؟

_خوب نیستم کوک ، خیلی استرس دارم...

جونگ کوک آروم دست تهیونگ رو بوسید.

+ چرا بیبی؟

_اگه...اگه نتونم چی کوک...؟ اگه برنده نشم؟؟ اگه خراب کنم... اون موقع همتون از من ناامید میشین کوک...من...نمیتونم...

+ تهیونگ؟ تو واسه یه مسابقه ی ساده که کلا بین چهارتا شهر برگزار میشه استرس داری؟ تو قراره مسابقه های بزرگ تری داشته باشی مثلا بین چین و کره؟

_حتی حرفشم نزن کوک...بزار همین یکیو ببرم بعد از من انتظار برد بین چین و کره رو داشته باش...

+ تو میتونی ته من بهت اعتماد دارم...تو عالی هستی و من اینو میدونم...

_چهل نفر تعداد کمی نیستن کوک...من...هوففف خیل خب

با چشم غره ای که از کوک دریاف کرد ، تصمیم گرفت بقیه ی حرفشو نگه و فقط روی آزمونی که تا بیست و پنج دقیقه ی دیگه شروع میشد تمرکز کنه...

کل اکیپ دارک اسمایل ، برای تشویق تهیونگ اومده بودن و همین موضوع ، تهیونگ رو نگران تر از قبل میکرد.
بر طبق عادت ، پوست لبشو بین دندوناش گرفت و شروع به کندنش کرد...

تهیونگ ، آروم روی موتورش نشست و قبل از اینکه کلاه رو روی سرش بزاره ، نگاهی به کوک انداخت و دید ، کوک با لبخندی آروم و پر اعتماد ، بهش خیره شده و چشمک کوتاهی بهش زد...
تهیونگ آروم خندید.

▪︎DARK SMILE▪︎Where stories live. Discover now