part (24)

920 124 47
                                    

جونگ کوک پاهاشو حس نمیکرد

قلبشو حس نمیکرد

سرشو حس نمیکرد

همونطور که اشکاش روی صورتش جاری بود ، سریع جلوی جسم خونی تهیونگ زانو زد.

+ته؟ تهیونگ؟ تهیوووووونگ!!!! ته خواهش میکنم چشماتو باز کن...خواهش میکنممممم...

اشکاش پی در پی میریختن...اون برای نجات جون تهیونگش اون کار چندش رو انجام داده بود اما حالا؟؟؟ تهیونگش به بدن خونی و جسم نیمه جونش تو بغلش داشت از درد ناله میکرد...

+یه نفر سریع آمبولانس خبر کنهههه!!!!

جونگ کوک فریاد کشید و نامجون سریع خودشو به بیرون از عمارت رسوند.

٪ جونگ کوک چی...هییین

نامجون با دیدن تهیونگی که خونی بغل جونگ کوک افتاده بود هینی کشید و چشاش گرد شد.

سریع موبایلش رو از توی جیبش بیرون کشید و به اورژانس زنگ زد.

٪سلام میشه لطفا یه آمبولانس به آدرس ×××× بفرستید؟ وضعیت ضروریه!

جونگ کوک آروم هق هق میکرد و بوسه های متعددی روی صورت خونی تهیونگ میذاشت...

+عزیزم من متاسفم...تهیونگم چشاتو باز کن...خواهش میکنم چشاتو باز کن...تهیونگم دوباره باهام  حرف بزن! تهیونگگگ!!!!

اما دریغ از یک جواب...

حالا جین و جنی هم با اون صحنه ی دلخراش مواجه شدن.

جنی دوید و خودشو به جونگ کوک و تهیونگ رسوند.

=جونگ...جونگ کوک اوپا...چه اتفاقی افتادهه؟؟؟ تهیونگ اوپا!!! چشاتو باز کننن!!

جنی تهیونگ رو تکون میداد اما تهیونگ فقط ناله ی کوتاهی کرد و بیشتر توی بغل جونگ کوک تحلیل رفت.

+پس این آمبولانس فاکی کی میرسههه؟؟؟؟

همون لحظه صدای آمبولانس شنیده شد و سریع خودشو به جلوی عمارت ، جایی که تصادف شده بود رسوند.

پرستار ها با سرعت تهیونگ رو روی تخت چرخ دار خوابوندند و چرخ رو به داخل آمبولانس بردند.

¥ آقا؟ چه اتفاقی برای بیمار افتاده؟

+اون...اون تصادف کرده
بذارید منم بیام!

پرستار ها جونگ کوک رو از آمبولانس دور کردند.

¥ متاسفانه نمیتونید وارد آمبولانس‌ بشید...وضعیت بیمار وخیمه...ما نمیتونیم شما رو به داخل راه بدیم!

+چرند نگین! تهیونگ من حالش بده من نمیتونم همینجوری ولش ک...

با در آمبولانس که تو صورتش بسته شد ، حرفش نصفه موند.

زیر لب به آمبولانسی که داشت دور میشد فحشی داد و دستش رو لای موهاش کشید.

+خودمون میریم بیمارستان

جونگ کوک و جنی و نامجون به سمت بیمارستان راه افتادن.

جنی خیلی نگران بود. سرشو به شیشه ی ماشین تکیه داد و گذاشت اشکاش دوباره صورتشو خیس کنه.

نامجون آروم جنی رو تو بغلش کشید و موهاشو نوازش کرد.

٪ دونسونگا...تهیونگ خوب میشه خب؟  اون خیلی قویه...مطمئنم اون زودی خوب خوب میشه.

=اوپا...تهیونگ بهترین دوست منه...من...اوه خدا

نامجون دوباره سعی کرد حال جنی رو بهتر کنه و با زمزمه های آرامش بخشش سعی کنه قلب کوچولوی جنی یه ذره آروم بگیره...

جونگ کوک تمام مدت که حواسش به رانندگی بود ، همزمان هق هق های ریزی میکرد و این برای نامجون واقعا عجیب بود چون نامجون فقط یکبار توی زندگیش گریه ی جونگ کوک رو دیده بود...

سر اولین پیروزی اکیپشون ، جونگ کوک فقط یک قطره اشگ از گوشه ی چشمش پایین چکیده بود که اونم فقط نامجون دیده بود!

پس اینکه جونگ کوک بخواد اینجوری هق هق کنه واسه همه خیلی عجیب بود.

جونگ کوک نالید :

+خدای من! چرا اینقد ترافیک هست؟؟؟ پس اون آمبولانس فاکی چجوری رفته بیمارستان؟

٪ جونگ کوک اونا آژیر دارن...

بالاخره اونا به بیمارستان رسیدن...هر سه تاشون داخل بیمارستان رفتن و نامجون دستشو دور گردن جنی انداخت و دستش رو نوازی وارانه روی بازوش حرکت داد.

جونگ کوک با عجله راه میرفت پس اون دوتا هم سعی کردن که تند تر راه برن...

+سلام...میشه لطفا بگید که کیم تهیونگ رو کجا بردن؟

¥ عام...بله یه لحظه...

زن اول نگاهی به جونگ کوک انداخت بعد نفس عمیقی کشید.

¥ متاسفم آقا اما ایشون...فوت شدن...

.
.
.
.
.
.

دیگه گفتم گناه دارین نوشتم براتون😂

و اینکه واقعاااااا مرسی بابت 4k😍😍💜💜💜

خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم چهار هزار تایی شدیم...واقعا ممنونم گایز💫

خلاصه که لاو یو سو ماچ...و اینکه پارت بعد تا شنبه ، فوقش یکشنبه آپ میشه🌈



▪︎DARK SMILE▪︎Where stories live. Discover now