part (18)

1.2K 163 9
                                    

/ الان دیگه واقعا پیش خودمون زندگی میکنی توله ببر قشنگم

_نونا یه سوال

/ جانم؟

_من کجام شبیه ببره؟

/ بگو کجات شبیه ببر نیست؟

+هی! مگه تو همه جاشو دیدی؟ فقط منم که جاهایی رو دیدم که خودشم ندیده!

_فاک یو جئون ازت بدم میااااد!

و اینجا رزی بود که از شدت نگه داشتن خنده ش قرمز شده بود :/

_هی کوک...بیا اینجا

تهیونگ با یه حالت پچ پچ گفت و گوششو بیشتر به در جنلیسا چسبوند.

_فقط منم که صدای ناله میشنوم یا تو ام میشنوی؟

+فاک...این اتاقا عایق صدا داره...لعنتیا انقد صداشون بلنده که از پشت درم شنیده میشه

جونگ کوک و تهیونگ عملا خودشونو چسبونده بودن به در گوششونو تیز کرده بودن.

+بالاخره به آرزوش رسید...

_چی؟ کی؟

+هعی...بالاخره جنی و  بفاک داد گاد

همون لحظه در اتاق باز شد و جونگ کوک و تهیونگ که وزنشونو رو در انداخته بودن ، داخل اتاق رو زمین پرت شدن.

_آخخخ کمرم

^ وایسا ببینم! شما دوتا فضولای عنتر پشت در اتاق من چیکار میکردین؟؟؟

یهو نگاه تهکوک خبیثانه و شرور شد.

= بهتون یاد ندادن فالگوش وایستادن کار بدیه؟

_به من که یاد ندادن...کوک به تو یاد دادن؟

+نه!

جونگ کوک چشمکی به لیسا زد که لیسا با حرفش پوکر شد.

+بالاخره جق زدنات جواب داد! تصوراتت واقعی شدن.

=وات د فاک؟؟؟؟

^ این...چیزه...چرت و پرت میگه عشقم...گوش نکن...گمشو کوک تا نکشتمت!

جمله ی آخرشو آروم گفت که تهیونگ لیسی به لبش زد.

_اوووو راند دوم؟

با فریادی که لیسا کشید ، هردوتاشون سه متر پریدن و از تو اتاق فرار کردن.

^ هر دوتاتون از اتاق من گمشین بیروووون!!

_چه خواهر شوهر عصبانی ای گیرم اومده گاد.

جونگ کوک اول لباشو به هم فشار داد تا خنده ش هوا نره.

+خواهر شوهر؟ من شوهرتم؟

_نه! معلومه که نه تو فقط دوست پسرمی...دوست پسر فقط مال تفریح و خوشگذرونیه آخرشم من با یه نفر ازدواج میکنم و زیر اون هر شب ناله میکنم.

▪︎DARK SMILE▪︎Where stories live. Discover now