/ الان دیگه واقعا پیش خودمون زندگی میکنی توله ببر قشنگم
_نونا یه سوال
/ جانم؟
_من کجام شبیه ببره؟
/ بگو کجات شبیه ببر نیست؟
+هی! مگه تو همه جاشو دیدی؟ فقط منم که جاهایی رو دیدم که خودشم ندیده!
_فاک یو جئون ازت بدم میااااد!
و اینجا رزی بود که از شدت نگه داشتن خنده ش قرمز شده بود :/
_هی کوک...بیا اینجا
تهیونگ با یه حالت پچ پچ گفت و گوششو بیشتر به در جنلیسا چسبوند.
_فقط منم که صدای ناله میشنوم یا تو ام میشنوی؟
+فاک...این اتاقا عایق صدا داره...لعنتیا انقد صداشون بلنده که از پشت درم شنیده میشه
جونگ کوک و تهیونگ عملا خودشونو چسبونده بودن به در گوششونو تیز کرده بودن.
+بالاخره به آرزوش رسید...
_چی؟ کی؟
+هعی...بالاخره جنی و بفاک داد گاد
همون لحظه در اتاق باز شد و جونگ کوک و تهیونگ که وزنشونو رو در انداخته بودن ، داخل اتاق رو زمین پرت شدن.
_آخخخ کمرم
^ وایسا ببینم! شما دوتا فضولای عنتر پشت در اتاق من چیکار میکردین؟؟؟
یهو نگاه تهکوک خبیثانه و شرور شد.
= بهتون یاد ندادن فالگوش وایستادن کار بدیه؟
_به من که یاد ندادن...کوک به تو یاد دادن؟
+نه!
جونگ کوک چشمکی به لیسا زد که لیسا با حرفش پوکر شد.
+بالاخره جق زدنات جواب داد! تصوراتت واقعی شدن.
=وات د فاک؟؟؟؟
^ این...چیزه...چرت و پرت میگه عشقم...گوش نکن...گمشو کوک تا نکشتمت!
جمله ی آخرشو آروم گفت که تهیونگ لیسی به لبش زد.
_اوووو راند دوم؟
با فریادی که لیسا کشید ، هردوتاشون سه متر پریدن و از تو اتاق فرار کردن.
^ هر دوتاتون از اتاق من گمشین بیروووون!!
_چه خواهر شوهر عصبانی ای گیرم اومده گاد.
جونگ کوک اول لباشو به هم فشار داد تا خنده ش هوا نره.
+خواهر شوهر؟ من شوهرتم؟
_نه! معلومه که نه تو فقط دوست پسرمی...دوست پسر فقط مال تفریح و خوشگذرونیه آخرشم من با یه نفر ازدواج میکنم و زیر اون هر شب ناله میکنم.
YOU ARE READING
▪︎DARK SMILE▪︎
Fiksi Penggemarلبخند تاریک [Completed] کاپل اصلی: کوکوی کاپل فرعی: نامجین_جنلیسا_یونمین ژانر :مدرسه ای _رمنس _اسمات_فان خلاصه داستان : تهیونگ از بچگی تا حالا خیلی درد کشیده بود تا اینکه وقتی به دانشگاه میره و با فهمیدن راز جونگ کوک ، همه چیز تغییر میکنه و زندگیش...