part (20)

1.1K 145 12
                                    


آهنگ پیشنهادی این پارت : NDA از بیلی ایلیش💚

درسته که حالا از شر مشکلات خلاص شده بودیم...دیگه خبری از اذیت کردن های پدر تهیونگ نبود و بیبی بر من راحت میتونست بدون هیچ دردسری زندگی کنه اما...

خب هرچی نباشه اون پدرش بود...و من نمیدونم که بعد از فهمیدن این خبر ، ریکشن تهیونگ چی میتونه باشه!

استرس تمام وجودمو فرا گرفته بود...اگه...اگه تهیونگم از من بدش بیاد چی؟

اگه ازم متنفر بشه...من دیگه نمیتونم زندگی کنم...!

خب...اما بالاخره که باید بفهمه...پس باید بهش بگم...آره میگم!

کف دستام عرق کرده بود و من...اصلا حال خوبی نداشتم.

_کوکی؟ حالت خوبه؟

+آ...آره خوبم

تهیونگ چینی به بینیش داد.

_دروغ نگو
من میدونم که یه چیزی شده!

+تهیونگ؟

تهیونگ ، آروم سمت جونگ کوک برگشت چون میدونست که جونگ کوک فقط مواقعی تهیونگ صداش میزنه که کار خیلی جدی ای داشته باشه!

+ببین...یه...یه چیزی بهت میگم اما قول بده که...قول بده که ازم متنفر نمیشی...

تهیونگ ، آروم رو پای جونگ کوک نشست و دوتا پاش رو کنار بدن جونگ کوک قرار داد.

_کوکی...بهت گفته بودم که من خیلی دوست دارم و هر چیزی بشه من عاشقت میمونم...اینو مطمئن باش!

جونگ کوک ، لبخندی زد و صورت تهیونگ رو قاب گرفت.

+ممنونم چاگیا...مطمئن باش که من هم تا آخر عمرم عاشقت میمونم! و...خبر...خب...پدرت...

به چشم های منتظر تهیونگ نگاه کرد.

+خب...ا...اون...مرده!

چشمای تهیونگ حالت خاصی داشت...ترکیبی از خوشحالی...غم...حسرت...همه ی این ها رو میشد تو اون چشمای کهکشونی قشنگش دید!

+من...متاسفم

_تو...دستور دادی بکشنش؟

+عاممم...آ...آره

ناگهان ، محکم ، داخل یه بغل گرم فرو رفت...بله...تهیونگ اونو بغلش کرده بود.

_ممنونم...هق کوک...تو...منو آزاد کردی...هق...اون عوضی...دیگه کاریم...هق نداره...تو...زندگیمو نجات دادی کوک...هق...دوست دارم!

تهیونگ ، سرشو توی گردن جونگ کوک برده بود و عطرشو نفس میکشید و کوک هم داشت پشت بیبیش رو آروم نوازش میکرد و هر از چند گاهی بوسه های ریزی روی موهای مشکی و مجعدش می کاشت.

" نیم ساعت بعد "

تایگر کوچولو : هیونگییی حدس بزن چی شدهههه

▪︎DARK SMILE▪︎Where stories live. Discover now