part (31 end)

1.6K 135 42
                                    


"دوماه بعد"

وضعیت دارک اسمایل خیلی خوب شده بود ، همه باهم خوب شده بودن...همه دوباره دور هم جمع شده بودن و وضعیت خیلی عالی بود...

رزی به جیسو اعتراف کرده بود و حالا اون دوتا باهم قرار میزاشتن...یونگی از جیمین خاستگاری کرده بود و حالا اونا باهم ازدواج کرده بودن...نامجین بعد از اینهمه سال قرار گذاشتن بالاخره باهم نامزد کرده بودن و قرار بود یه عروسی کوچولو بگیرن...جنلیسا هم یه سالن خریده بودن و میخواستن تا لباس های مخصوص خودشون رو درست کنن و به آرزو شون برسن...

خب...حالا نوبت به کیا میرسه؟...

دنگ! درسته! به کوکوی قشنگمون! اونا بعد از اونهمه سختی ای که کشیده بودن بالاخره تونستن با آرامش و بدون هیچ استرسی به زندگی عادیشون ادامه بدن...

خیلی نمیخوام کلیشه ای صحبت کنم ولی واقعا رابطه ی کاپلا هر چقدم سختی داشته باشه ولی بازم سوییت و کیوته!
.
.
.
.
.
.
.

÷میدونین چی رو مخه؟

تهیونگ با دهن پر جواب جینو داد.

_پی رو مپخچته هینیونگ؟ (چی رو مخته هیونگ😂)

+یااا بیبی مگه نگفتم با دهن پر حرف نزن؟

_میگی مین نیگیفتیم بی دیهین پیر حیرف نیزین (🦖)

جونگ کوک نچ نچی کرد و سرشو تکون داد.

_خب هیونگ گفتی چی رو مخته؟

÷اینکه دوهفته قبل از مسابقه های مهم...پا میشن میان ب ما با پرروییت کامل میگن " خییب خییب دی هیفتی دیگی میسیبیقی دیریم "
خجالتم نمیکشن انگار نه انگار ما سرمایه ی کشورشونیم مارو نداشتن میخواستن کدوم گروه کوفتی ایو ببرن مسابقات؟؟؟

بعد از یه نفس گرفتن به اعضای دور میز نگاه کرد که با تعجب زل زدن بهش و چاپستیکا تو دستشون خشک شده.

÷ها چرا اینجوری نگام میکنین؟

=اوپا اگه رپر میشدی خیلی موفق میبودی ها!

تهیونگ با این حرف جنی دیگه نتونست خودشو نگه داره و یهو پوکید.

_وایییی جنییی خدا نکشتت...

همونطور که میخندید سرشو رو میز گذاشته بود تا حداقل صورت خشمگین جین هیونگسو نبینه!

بقیه ی اعضا هم به نوبه ی خودشون داشتن جلوی خندشونو میگرفتن ولی خب...چه میشه کرد •~• جلوی خنده رو هیچوقت نمیشه گرفت!

▪︎DARK SMILE▪︎Where stories live. Discover now