سوز سرما دو میهمان ناخونده رو به طرف در های نیمه باز و زنگ زده تیمارستان هدایت میکرد و تردید و ترس مثل همیشه جاش رو توی دل اون دو پیدا کرده بود."دو روز دیگه زمستون تمومه اونوقت ما هنوز هم وقتی میایم اینجا باید از زندگیمون پشیمون شیم!"
جین نیم نگاهی به نامجون که غرولند کنان دست هاش رو جلوی سینهاش بهم گره زده بود، انداخت و خندهاش رو خورد. چوبی که طبق عادتی قدیمی از جنگل برمیداشت و در تمام طول راه همسفر خودش میکرد، به دیوار تکیه داد و همونطور که شالگردنش رو از دور گردنش برمیداشت، به طرف مرد کناریش رفت: "مثل اینکه خیلی حساس تر از اونی هستی که نشون میدی!"
شالگردن رو دور گردن مرد انداخت و ادامه داد: "اما فکر نمیکنم علت پشیمونیمون از زندگی سرما باشه..."
به طرف ساختمون برگشت و اخمی محو رو روی پیشونیش نشوند: "علتش خود مکانه."
نامجون دستی به بافت لطیف شالگردن کشید و لبخندی زد. شاید الان دیگه اونقدرا هم احساس سرما نمیکرد!
"بیشتر از این نمیتونم باهات موافق باشم!"
بعد از تموم کردن ابراز علاقه های درونیش به شالگردن، با جدیت گفت و کنار مرد کوچکتر قرار گرفت: "چرا احساس میکنم آخرین باری که اینجا اومدیم بجای یک ماه پیش، ده سال پیش بوده؟ منظورم اینه که اون چطور تونسته توی سی روز اینقدر نابود بشه؟!"
جین سرشو تکون داد و همونطور که از لای درب ها نیم نگاهی به داخل حیاط میانداخت، جواب داد: "نمیدونم ولی اصلا احساس خوبی ندارم. یکم زیادی ساکت نیست؟!"
نامجون به طرف درب قدم برداشت و با همون اخم ثابت شده روی صورتش گفت: "منم فکر میکنم کاسهای زیر نیم کاسهشه، بیا فقط سریع بریم داخل و کارمونو انجام بدیم."
جین سری تکون داد و با همون دلشوره شدید درون دلش، همراه مرد بزرگتر به حیاط قدم گذاشت.
"الان وقتی پیش اون یارو که اسمشم یادم نیست... آها نه متاسفانه یادمه! بک! رفتیم، به نظرت کمکی میتونه بهمون بکنه؟ چون وقتی اون ویدیو رو میفرستاد کاملا طوری بنظر میرسید که انگار اون دیویدی آخرین ذرات چیزیه که برای کمک به پرونده ما داره."
نامجون در حین گذشتن از حیاط سوت و کور و زمین یخ زدهاش گفت تا شاید با رد و بدل شدن کلمات میونشون، کمی از وحشت موقعیتی که درونش قرار داشتن کاسته بشه.
جین هم با کمال میل روند صحبتشون رو ادامه داد: "پس شاید بهتر باشه دنبال چیزی بگردیم که مربوط به پرونده نیست. بههرحال بازم با تمام شواهد بدست اومده، نمیتونیم دقیقا بگیم که باید دنبال چی بگردیم! اون موجود توی هرچیزی میتونه سرنخ گذاشته باشه. راستی گفتی دیویدی، چی بود موضوعش اصلا؟"
YOU ARE READING
Before I Fall || Yoonmin ✔
Fanfiction"بخاطر تو، حتی به شیطان هم برای تولدی دوباره اعتماد میکنم..." -Genre: Mystery, Thriller, Romance, Angst -Couples: YoonMin, TaeKook, NamJin [کامل شده] قبل از شروع: *پارت ها طولانی هستند و داستان آروم پیش میره. دارای صحنات دلخراش و 🔞 By: Vida