پیشنهاد آهنگ برای آخر این پارت:
You're somebody else - flora cash
One last goodbye (piano version) - Anathema___________________
"بالاخره برگشتی!"
صدای خرسند و خوشحال ستوان با دیدن مردی که کلاه فدوراش رو روی میز، کنار لیوان قهوه کوچکش قرار میداد و با خستگی پشت اون جای میگرفت، بلند شد و بازپرس رو متوجه خودش کرد. مرد لبخند محوی زد و بدون صرف ذرهای تلاش برای پاسخ به اون لحن به وجد اومده سوالاتش رو پیش کشید:
"خبری نشد؟ کسی نیومد؟"
ستوان سرش رو به پشتی صندلی تکیه داد و مشغول مالش دادن شقیقه هاش شد. سر و کله زدن با ملاقاتی های اون مرد به اندازه کافی خسته کننده بود پس اینکه بخواد حالا دوباره همه چیز رو بازگو کنه، ذهنش رو حتی خسته تر هم میکرد. برای منتظر گذاشتن بازپرس و آزمایش صبوری بیش از حدی که تا به اینجا در ازای هر موفقیتی که نصیبش کرده یک تار موی سیاه رو هم ازش ستانیده بود، کمی بیشتر مکث کرد اما سرانجام با درک سربلند بیرون اومدن اون مرد از آزمونش، لب به سخن گشود: "پروندهی سونگ جونگ، مدیر سابق شرکت دیاموند که بخاطر کلاهبرداری افتاده بود زندان رو طبق درخواستت بررسی کردم. اثبات شد که مرگ پدر و مادر کیم تهیونگ یک قتل بوده و مسبب های اون اتفاق رو هم پیدا کردیم اما یه مشکلی پیش اومد..."
نگاه سوالی مرد بزرگتر با مکثی که به جملهاش داد، بالا اومد و روی پیکر لمیدهاش نشست. ستوان با تاسف نفسی بیرون داد و کمرش رو صاف کرد: "متاسفانه اون افراد به قتل اعتراف کردن و حتی با وجود نامهای که اثبات شد توسط خود سونگ جونگ نوشته شده، تمام جرم های اون رو گردن گرفتن!"
بازپرس که کم و بیش انتظار این اتفاق رو میکشید، سرشو به دست هاش تکیه داد و بابت امید جان کوتاهش اظهار دردمندی کرد: "این اصلا خوب نیست!"
"میخوای چیکار کنی؟"
"باید با اون آدم هایی که قتل رو گردن گرفتن حرف بزنم."
"فکر نمیکنم به این راحتیا وا بدن. آدم فقط در شرایطی جون خودشو گرو میذاره که بحث نجات زندگی یک نفر دیگه مطرح باشه، پس احتمالا اون ها هم چنین وضعیتی بهشون تحمیل شده."
بازپرس نیم نگاهی بهش انداخت و چیزی نگفت. حق با اون بود، چیزی که سونگ جونگ از اون افراد در دست داشت احتمالا خیلی با ارزش بود که برای حفظش حتی جونشون رو هم حاضر بودن از دست بدن اما دوست نداشت به همین سادگی شکست رو بپذیره. اون به تهیونگ قول داده بود که هر طور شده قاتل پدرش رو به سزای اعمالش برسونه و این شرایط چیز جدیدی نسبت به خیلی از پرونده های قدیمی اش نداشت، پس از پسش برمیومد... مجبور بود!
"دیگه چیزی نشد؟"
ستوان چشمی بابت تعویض بحث به چنین صورت صریحانهای، چرخوند و لیوان یکبار مصرف قهوهاش رو توی مشتش فشرد: "یکی از اون رفیقهاتم اومده بود سراغت رو میگرفت."
YOU ARE READING
Before I Fall || Yoonmin ✔
Fanfiction"بخاطر تو، حتی به شیطان هم برای تولدی دوباره اعتماد میکنم..." -Genre: Mystery, Thriller, Romance, Angst -Couples: YoonMin, TaeKook, NamJin [کامل شده] قبل از شروع: *پارت ها طولانی هستند و داستان آروم پیش میره. دارای صحنات دلخراش و 🔞 By: Vida