*فلشبک به چند ساعت قبل*همهمه ی زیادی توی سالن برگزاری مسابقه به گوش میرسید و جیمین تنها گوشه ای ایستاده بود و به سن نگاه میکرد. جایی مختص شرکت کننده ها که جلوی اون، میز و صندلی داور ها چیده شده بودن. تصمیم گرفت بره و روی صندلیش بین تماشاچی ها که کنارش دختری با موهای طلایی نشسته بود، بشینه. دختر با دیدن جیمین بهش لبخند زد و دستش رو جلو اورد: "من آنیام."
جیمین لبخند زورکی ای زد و دست دختر رو فشرد: "جیمین."
همون موقع همهمه ی افراد توی سالن شدت گرفت و جیمین برگشت و به داور هایی که وارد سالن میشدن خیره شد. با دیدن مین یونگی احساس کرد قلبش از حرکت ایستاد و همون اعتماد به نفس نداشتهاش هم از وجودش پر کشید. به صندلی تکیه زد. کاش میتونست همین الان از اون مسابقه انصراف بده اما حیف که با دیدن مین یونگی که به طور شگفت آوری جیمین رو از بین اون جمعیت تشخیص داده و نامحسوس بهش چشمک زده بود، جیمین کاملا از تصمیمش برگشت و اخمهاش جای خودشون رو به لبخند درخشانی دادن!
بعد از جاگیر شدن داور ها و صحبت های کیم نامجون -مدیر مدرسه- ده نفر اولی که قرار بود مسابقه بدن به پشت صحنه رفتن تا آماده بشن و برای همین، چند دقیقه ای طول کشید تا اولین اجرا کننده که پسر هم بود، روی سن بیاد و کارش رو شروع کنه.
با اومدنش همه براش دست زدن و اون تعظیمی کرد و بعد، صحنه تاریک شد. نور زردی روی اون پسر افتاد و اون با شکسته شدن سکوت سالن توسط نوای موسیقی، شروع به رقصیدن کرد.
آنی، دختر کناری جیمین با هیجان گفت: "اون زیادی بی نقصه نه؟"
جیمین نگاهی به دخترک و بعد به سن انداخت. راست میگفت. اون پسر خیلی نرم و زیبا حرکاتش رو اجرا میکرد و باعث میشد جیمین بیش از پیش از خودش ناامید بشه. نگاهی به داور ها کرد. با اینکه پشتشون به تماشاچی ها بود اما جیمین باز هم میتونست تشخیص بده کدومشون مین یونگیه. درسته که طی چند روز گذشته جلوش رقصیده بود اما امروز قضیه فرق میکرد ... امروز قرار بود بهترین خودشو نشون بده!
به شماره ای که روی قفسه ی سینهاش سنجاق شده بود نگاهی انداخت. شماره ی بیست! آهی کشید. از این بهتر نمیشد!
دختر بغل دستش با صدای بلند گفت: "هی توام جزو شرکت کننده هایی؟"
جیمین نگاهی بهش انداخت و سرشو تکون داد.
"اوه! اصلا نترس. من مطمئنم تو کارتو عالی انجام میدی."
لبخندی روی لب های جیمین شکل گرفت و خواست چیزی بگه که ناگهان دخترک بلند شد و همراه بقیه شروع به دست زدن برای شرکت کننده ی اول کرد. جیمین به سن نگاه کرد. اون در حالی که داشت به عقب میرفت، با لبخند تعظیم میکرد تا اینکه کاملا از روی سن محو شد.
YOU ARE READING
Before I Fall || Yoonmin ✔
Fanfiction"بخاطر تو، حتی به شیطان هم برای تولدی دوباره اعتماد میکنم..." -Genre: Mystery, Thriller, Romance, Angst -Couples: YoonMin, TaeKook, NamJin [کامل شده] قبل از شروع: *پارت ها طولانی هستند و داستان آروم پیش میره. دارای صحنات دلخراش و 🔞 By: Vida