~1~

1.9K 124 9
                                    

دستاشو زیر بارون از هم باز کرد.
بوی بارون رو خیلی دوست داشت.
حالا که ۲ شب بود و خیابونا خلوت تر بودن براش راحت تر بود که زیر بارون از ته دل نفس بکشه و شکل دیوونه ها به نظر نیاد.

تو همین حین حواسش به دوتا دختر پسری جلب شد که گوشه ی اون کوچه دارن همو میبوسن.
-چه رمانتیک.
ساده به زبونش اورد.

دیگه بهتر بود برگرده خونه خستگی داشت بهش فشار میاورد.
پاشو که بلند کرد حجم زیادی از اب وارد کفشش شدن.
-ایییییی،فاک بهش...
به کفشاش نگاه کرد گوشه ی کفشش پاره شده بود.
آهی کشید و رو به اسمون گفت- نمیتونی فقط کاری کنی زندگی راحت تری داشته باشم؟ ۲۴ ساعته دارم جون میکنم ولی حتی نمیتونم به فکر کفش جدید باشم.

مجبور بود با همون وضع برگرده.
ساختمونای لاکچری بهش دهن کجی میکردن.
میتونست بگه عملا ۲۴ ساعتو همینجا زندگی میکنه اما چه زندگی ای...

دسته ی کیفشو محکم تر گرفت و دستشو برای تاکسی بلند کرد.
تا مجبور نمیشد سوار تاکسی نمیشد چون مسلما بودجه ی کافی براش نداشت.
سوار اولین تاکسی ای که نگه داشت شد.

نگاه کردن به اون ساختمونای بلند و روشن خیلی قشنگ بود اما نه وقتی به این فکر میکردی که الان همشون اب میشن و چیزی که باهاش مواجه میشی یه لونه موشیه که هیچ معلوم نیست تا چند وقت توش اجازه زندگی داری.

بعد رسیدن به مقصد تنگ و تاریکش پیاده شد.
با شنیدن قیمت از راننده گوشاش سوت کشیدن.

با صدای اعتراضی ای گفت- یا آجوشی من همین چند روز پیش سوار تاکسی شدم چه خبره؟

مرد اخمی کرد و با صدای نسبتا بلندی گفت- به من ربطی نداره. نرخ ها افزایش پیدا کردن.

دست کلافه ای توی موهاش کشید و سعی کرد اروم باشه. کارتشو سمت اون مرد گرفت.

با دور شدن تاکسی ازش انگشت وسطشو سمت ماشینش گرفت و با حال زاری گفت- چرا هر چی میخوام صرفه جویی کنم میره به باد هوا؟

رفت داخل کوچه که..
به به!
فقط همین کم بود،صدای شکم گرسنه اش که گمون میکرد کل محله رو گرفته.

دیگه تهش بود.
بارون دیگه بند اومده بود.

رفت سمت مغازه ی کوچیک سر کوچه..
طبق معمول دنبال ارزون ترین برند میگشت.

با دیدن گیمباپ بسته بندی شده رفت سمتش.

به زور خودشو دم در خونه رسوند و کلیدشو در اورد.
با دیدن اینکه کلیدش داخل نمیره اعصابش خط خطی شد.

شروع کرد به زدن در-اجومااااا اجومااااا...
دوباره قفل درو عوض کرده بود.

پیرزن غرغرو اومد پشت در-چی میخوای این وقت شب؟

 آه بلندی کشید- آجوما اومدم بیام تو خونه ام خب.

-خونه ات؟ پولتو ندادی گفتم که این سری بهت اسون نمیگیرم.

وقتی برای اولین بار دیدمتWhere stories live. Discover now