فصل 36 : تپه

146 55 67
                                    

یچیز کوچیک اما مهم من بگم قبل پارت ، از این به بعد قسمت های مربوط به مگان و جنسن رو دختری به اسم ملیکا مینویسه ولی باقی داستان رو خودم مینویسم این یه کردیت به ملیکا بود 💛
ادمین ستاره
Felton mansion

21:00 pm 

مگان طبق همیشه تو این عمارت روزش رو با دعوای بین زینا و اعتقادات عجیبش میگذروند بعد از یک بحث طولانی رو مبل لمی میده و پاش عصبی روی زمین ضرب گرفته میگیره

دستاش روی سینش قفل شده بود و به یه جای نا مفهومی خیره

پوست لبشو با دندون میکند و اخمانش هر لحظه توهم کشیده میشد

. ولی با صدای آشنایی یک دفعه از جا پرید. 

"اینجوری نکن حس میکنم میخوای کسیو بکشی" 

جنسن در حالی که دستاش تو جیب شلوارش بود و لبخند روی لب داشت به مگان گفت. مگان با همون اخم هاش از جاش بلند شد و گفت.

"ببخشید آقای ریموند مستر فلتون نیستن" 

رو به روی جنسن ایستاده بود و حتی کمی اخم هاشو باز نکرده بود. احساس راحتی با جنسن ریموند عجیب نداشت. 

تو همون لحضه زینا از آشپزخونه میاد بیرون و با اون چوب دستیش آروم روی شونه ی مگان میزنه و میگه.

"برو قهوه بیار برای آقای ریموند"

وقتی مگان راه میوفته ریموند و زینا با نگاهشون تا آشپزخونه به دنبالش کشیده میشه. زینا سر میچرخونه و به ریموند نگاه میکنه


"میدونم که خبر دارید مستر فلتون نیستند پس حتما کار مهمی دارید که به اینجا اومدید"

مکثی میکنه به سر تا پای جنسن نگاه میکنه و لبشو خیس میکنه و یه تای ابروشو میندازه بالا و ادامه میده. 

"لازمه به ایشون خبر بدم؟!"
 
جنسن دستاشو از توی جیبش در میاره و به سمت مبل میره در حال نشستن روی مبل جواب زینا رو میده.

"البته که نیازی نیست بهشون خبر بدید فقط اومدم تا"

بین حرفاش مکثی افتاد و همین باعث شد شک زینا نسبت بهش بیشتر بشه ولی سریع خودش رو جمع و جور کرد. 

"میخواستم یکی از قهوه های مگان بخورم چون توی هلدینگ تعریفشو از خانوم فلتون شنیده بودم." 

بعد از اتمام حرفش لبخند پر رنگی میزنه و بعدش یه چشمک تحویل زینا میده زینا زیاد قانع نشده بود ولی سر تکون میده و سالن و ترک میکنه.

جنسن از سر آسودگی نفس عمیقی میکشه. مگان همون موقع با ماگ قهوه وارد سالن میشه. جنسن دستی بین موهاش میبره و خودشو آماده میکنه تا با مگان حرف بزنه.

"امیدوارم کار مهمی داشته باشی چون زینا به اندازه ی کافی قانع نبود آقای ریموند." 

مگان در حالی که ماگ رو جلوی جنسن میگذاشت حرفشو زد و بعد صدای تک خنده ی جنسن به گوشش رسید. 

East Of Heaven | FeltsonWhere stories live. Discover now