فصل 7 : مالکیت

285 65 112
                                    

اِما ناله ی بی حالی سرمیده و با سرگیجه ای که داشت چندثانیه ای پلک هاش رو روی هم میگذاره

اون پسر فریاد کشید " هرزه احمق داشتی منو میکشتی"

اِما نمیتونست تکون بخوره اما ثانیه ای بعد با شنیدن داد بلند اون پسر چشم هاش رو بازمیکنه

اون تام بود که بالا سر اون پسر ایستاده بود

با دستایی که میلرزیدن و صورتی که از خشم زیاد منقبض شده بود

نگاه کوتاهی به اون پسر میندازه که دست هاش به روی بینیش بود و از درد زیاد به خودش میپیچید

تام بخاطر اِما به اون مشت زده بود؟

تام قدمی به سمت پسر گذاشت و با نشستن به کنارش دستش رو به روی گلوش میگذاره و فشار میده..به قدری خشمگین بود که نمیتونست ذهنش رو کنترل کنه

ناگهان با صدای بلندی درحالی که داشت اون پسرو خفه میکرد فریاد کشید "اون هرزه نیست"

مگان به سمتش میاد و سعی میکنه دست هاش رو از روی گلوی اون پسر برداره ولی تام هولش میده

اِما همونطور که گیج بود به مگان خیره میشه که تمام مدت جیغ میکشید تا ولش کنه

دخترک از حالت شوک درمیاد و با نشستن به کنار تام دست هاش رو اروم لمس میکنه

اِما " تام ، اروم باش ، لطفا "

تام صداش رو میشنید..از اینکه اِما با ارومی باهاش رفتار میکرد احساس عجیبی داشت
چرا سعی نمیکنه جیغ بکشه و بهش مشت بزنه؟

دست هاش رو نرم به روی مچش میکشه و درکمال تعجب تام بیخیال گلوی اون پسر میشه

پسر نفس بلندی میکشه و بعد از خلاص شدن از دستای فلتون همونطور که لنگ میزد سریع از اپارتمان خارج میشه

فلتون فکش همچنان منقبض و دست هاش از کنترلش خارج بود

اِما از چندین روز قبل متوجه شده بود که اون داره عذاب میکشه

از روزی که اون بوسه مزه ی غمگینی داشت نه عاشقانه و یا از روی هوس

اِما اروم سرش رو به بغل میگیره و روی قلبش میگذارتش

اِما "اروم باش ، تموم شد "

به داخل موهاش دستی کشید و سرش رو بوسید
چندثانیه ای تو همین حالت موندگار بودن تا بلاخره ضربان قلب جفتشون کمی اروم گرفت

تام با انداختن دستش به زیر زانوی دخترک و دست دیگش به پشت کمر باریک و خوش تراشش بلندش میکنه

اروم شده بود ، یجورایی رام اون محبت کوچیک

شاید تابحال همچین چیزی رو احساس نکرده بود ولی اون هم یه ادم بود نه یه ربات

East Of Heaven | FeltsonDonde viven las historias. Descúbrelo ahora