Felton Mansion
انگشتان بلندش رو به روی هر یک از کلید های پیانو میکشید و بدون هیچ توجهی به دختری که کنارش هست صدای زیبایی از اون پیانوی مشکی رنگ در میاورد
دختر نفسی دم و بازدم میکنه
استرسی درون وجودش نهفته بود از اینکه شاید تام تمایلی به شنیدن صدایش نداشته باشد
اما باید این شهامت رو بدست میاورد پس
با باز گردن لبانش از یکدیگر با صدایی که کمتر کسی ازش شنیده بود اوازی دلنشین رو به مهمانان تقدیم کردThe sun is setting
And you're right here by my side
And the movie's playing
But we won't be watching tonight
Every look, every touch
Makes me wanna give you my heart
I be crushin' on you, baby
Stay right where you are
با شنیده شدن اون صدای پر از ارامش مطلق جمعیت سالن دستی برای تشویق دختر زدند اما اون فقط توجه یک شخص رو از این صدا میخواست
کسی که باعث احساسی تر شدن این اواز و صدای قلبش میشد
قلبی که هر لحظه ای از گردش خونش رو برای تپیدن چنین عشقی استفاده میکرد
جهان برای اونها پر از تاریکی ها..ترس ها و اتفاقاتی چندش وار هست
اما تمامی اونها کیکی در کنار مرگشان بودند
اِما برای زنده ماندنش در کنار تام اون کیک رو با ارامش در کنار خودش نگه میداشت و ذره ذره از مزه ی تلخش رو برای عشق پاکی که نسبت بهش داشت تحمل میکرد
تام با نواختن صدای هر یک از اون کلید ها با صدای همسر جوانش لبخندی به گوشه ی لبش مینشست و با جمع کردن خودش سعی داشت تا بیش از حد مسخ اون دختر نشود
با اوج گرفتن صدای دختر میدونست که دیگه توانی بر کنترل هیجان درونیش نداره
هریک از خانواده سلطنتی با لبخند کوچکی شاهد این صحنه ی زیبا بودند و از دیدن شادمانی اون زوج کمی حسادت میکردند
به هرحال این شخص تام فلتون وارث اسکوتر بود..
که در مقابل همه لبخندی زیبا میزد
چیزی که کمتر کسی ازش دیده بود
Cause I never knew, I never knewYou could hold moonlight in your hands
Til the night I held you
You are my moonlight
Moonlight
Baby, I be fallin'
You are my moonlight
Moonlight
اِما با بستن چشمانش این لحظه رو هر دقیقه زیبا تر و رویایی تر میساخت و قلب مردان رو برای خودش به تپش در میاورد
ESTÁS LEYENDO
East Of Heaven | Feltson
Fanficتام فلتون صاحب هلدینگ سلطنتی انگلستان و پسر وزیر سابق به سن ازدواج میرسه ، قانونی که قرن هاست برای خانواده سلطنتی برقرار هست و از کتاب قوانین حذف نشده! اِما مورو نوه ی پسر عموی ملکه انگلستان ، دختر خوش شانسی که قرار بود با اون گرگ شمالی ازدواج کند و...