فصل 33 : قانون شکن

166 49 186
                                    

Felton Mansion

اِما با خنده ای که بیشتر نزدیک به جیغی از شادی بود

اِما " توماس نکن"

ولی فلتون قصد نداشت تا از قلقلک دادنش دست برداره و تا دستانش اِما رو به روی دستانش احساس میکرد به سمت دیگه ای برای قلقلک دادن تنش میرفت
نفس های دختر بریده شده بود و هیچ دفاعی برای جلوگیری از اون دست ها نداشت

دختر کمی بلند میشه تا فرار کنه ولی

تام با متوقف کردنش قبل از فرار کردن نگهش میداره و دوباره روی تخت میندازتش

تام " حق نداری بری"

و با صداهای خنده ی اِما که مثل کودکی خودش بود لبخندی باور نکردنی به روی صورتش شکل گرفت

اِما با نششتن به روی تخت سریع دستانش رو جلوی بدنش نگه میداره و با نفس های بریده شده و کلماتی که نصفه کاره از دهنش خارج میشدند

اِما " لطفا...آای..بسه"

تام با بالا کشیدن خودش به سمت تاج تخت اروم دختر رو به بغل میگیرتش و از پشت به تاج تخت تکیه میده

همونطور که تو بغل هم بودن دختر سری بالا میاره و چشمانشان در هم طلاقی میشود

تام " کمی استراحت کن ، وقتی بیدار شدی میریم به جنگل های منچستر ، میخوام مدتی فقط برای خودمون باشیم"

دختر با چشمان ذوق زده و بی خبر از عالم جهان که هر لحظه مردمکش بزرگ تر میشد بهش خیره بود

بدون هیچ کنترل و یا فکری صورتش به وضوح نزدیک صورت فلتون شد و در کمال تعجب در جواب
چشمان بسته ی شده ی تام رو دریافت کرد

این امتیاز برای بوسیدن لبان سرخش محسوب میشد

ولی با باز شدن در اتاق توسط مگان ، سریع میپره و از دنیای رویایی اش بیرون میاد

مگان که با دیدن وضعیت پیش اومده لبخند دندون نمایی زد و با چرخوندن سرش به سمت پنجره درحالی که پلک هاش رو به روی هم فشرد

مگان "مستر باید بهتون بگم که چند نفر با لباسای سلطنتی که بنظر از گارد هستند اومدن ببیننتون"

و بدون اینکه منتظر جوابی بمونه با عجله اتاق رو ترک کرد
اون دوهم نگاهی به یکدیگر انداختن و بدون هیچ ایده و یا تفکری زدن با صدای ارومی زیر خنده

اِما " چقدر هول کرد"

تام " میرم پایین..استراحت کن تا شب"

و دختر رو همونطور که روی تخت نشسته بود ترک کرد
ولی با گرفتن دستگیره در به سمتش برمیگرده

اِما متعجب نگاهش میکنه و شونه ای بالا میندازه

اِما "اتفاقی افتاده؟ چیزی رو جا گذاشتی؟"

East Of Heaven | Feltsonحيث تعيش القصص. اكتشف الآن