East Of Heaven | Feltson

فصل 52 : حالا یا هیچوقت

Emma's Room

⁰²:³⁰ AM

تام) به چشمای پر تردید و بد گمانش نگاهی انداختم و دستان سرد و شل شده اش رو از روی صورتم به پاین و داخل دستان خودم نگهشون داشتم

تام "حالت خوبه؟"

اما با این جمله دختر رو از فکرای مضحک و حدس های ناجورش به بیرون و باعث جمع شدن حاله ای اشک به داخل فندق چشمانش میشه

اِما " یکم.. سرم گیج میره زیاد مهم نیست"

و با دستانی لرزان چندین قدم از فلتون فاصله میگیره و سعی میکنه اون بوی زنانه رو به کلی از ذهنش بیرون کنه

مرد گامی به طرفش میگذاره و با نرمی به صورت بیروح و پر دید اِما خیره میشه

تام " این خونه برات زیادی کوچیک و حقیره اذیت میشی مگه نه؟"

اِما "بهش عادت کردم"

تام "  به این زودی؟"

دختر سری به بالا میاره و با تمام گستاخی ای که داخل لحنش داشت

اِما " دقیقا با فراموش کردن دستور حزب جنوبی برای از بین بردن بچم"

فلتون با نفس عمیقی دستش رو به روی پیشونیش مینشونه و با خودش تکرار میکنه که نباید به هیچ وجه الان با اِما سرش بحث و جدلی کنه

درحالی که سعی داشت احساسات و خشمش رو کنترل کنه

تام "من کسی نبودم که این درخواست و یا اجازه رو داده باشم... حتی اگرم اینطور بود حزب جنوبی هیچوقت اینطور اقدام نمیکنه اِما!!.. اگه فقط بهم بگی که اون شخص کی بود"

اما با نشستن انگشت اشاره اِما به روی لبانش سکوت میکنه

دختر درحالی که صداقت رو از چشمان فلتون میخوند انگشتش رو همونطور ثابت نگه داشت

اِما " دوستش داشتی؟"

با فرو رفتن اخمان تام و چروک شدن پیشونیش
 
اِما " بچمون رو-

اوردن کلمه بچه براش مثل قبل سخت و ازار دهنده نبود ولی میخواست که این حس در تام ایجاد بشه

فلتون با نرم تر شدن صورتش با گرفتن دست دختر برای دومین اون  رو به پایین میکشه

تام " حتی از اون عمارت.. اون ثروت و هلدینگ هم بیشتر"

همین جمله کافی بود که لبخندی دلنشین به روی صورت دختر بنشینه و اروم خودش رو تو بغل فلتون بکشه

با حلقه شدن مجدد اون دست ها به دور کمرش سرش رو بیشتر به سینه ی ستبر فلتون فشرد

تام " نمیخوام دیگه اینجا باشی.. برمیگردیم عمارت ، باشه؟"

اِما بعد از نفس عمیقی لبخندش پررنگ تر و پلکانش به روی هم مینشینه

اِما " نمیتونم توماس.. خودت که بهتر میدونی ، درحال حاضر بهترین راه نزدیک شدن به مردم اینه که مثل خودشون باشی"