صبح روز بعد بکهیون حس کرد کمی تب داره.بدون پوشیدن تیشرتش و با بالا تنه لخت خودش رو به آشپزخونه رسوند در حالی که سعی میکرد بیخیال دردش بشه.
تا درد زیاد شد دستش رو محکم روی زخم گذاشت تا کمی از دردش کم کنه.اون سریعاً برای خودش قهوه درست کرد،یه دارو برای عفونت بدنش خورد و روی مبل راحتی توی نشیمن نشست تا اینکه صدای اومدن چانیول رو از طبقه بالا شنید.
زمانی که چانیول محکم بغلش کرد و سرش رو توی گردنش فرو برد بکهیون کمی خشک شده ولی راحت بود.(منظورش اینه که با وجود اینکه بدنش از بیحرکتی تا صبح خشک شده ولی باز هم توی بغل چانیول راحت و آروم بود)
"گرسنه ای؟"
بکهیون نخودی خندید.
چانیول مثل بچه ها سر تکون داد ولی وقتی دکتر زیباش رو بدون تیشرت دید چشمهاش مثل قبل از خوشحالی برقی زد و شروع کرد به بوسیدن لبهای صورتی بکهیون.
چانیول لب پایینش رو گاز میگرفت و اون در حالی که لبهاش اسیر لبهای چانیول بود دستش رو به ماگِ قهوه روی میز قرار داده بود.
دست دیگه بکهیون دور گردن چانیول بود در حالی که دستهای چان محکم دور کمرش حلقه شده بود و مدام اون رو به مبل راحتی میچسبوند.بوسه های چانیول روی لبهاش باعث میشد بیقرار زیر اون مدام بالا و پایینه بشه.
لبهای چانیول از روی لبهاش برداشته شد و به سمت خط فک و گردنش رفت و بوسه های مکنده ای روش کاشت.
چانیول نمیدونست چرا داره این کار رو انجام میده با این وجود هنوز دوست داشت پسر بیقرار زیرش رو لمس کنه و ببوسه.
مارکهای روی گردنش کم کم بنفش شدن و مثل نقاشی روی بدنش نقش بستن.زانوی چپ چانیول روی مبل قرار گرفت و ناخودآگاه فشار کوچیکی به پایین تنه بکهیون آورد."ممممممم....آهههه...چان"
بکهیون بلند نالید هم به خاطر سایشی که زانوی چانیول با بدنش و هم به این خاطر که نقطه ضعفش توسط لبهای چان پیدا شده بود.
اونها توی لذت غرق بودن تا اینکه زنگ در خونه پشت سر هم به صدا در اومد.(بنظر میرسه اینقدر پشت سرهم زنگ میزنه که نزدیکه زنگ بسوزه😂البته نویسنده باعث شد من اینشکلی فکر کنم)
"چان...چانی...دست...نگهدار"
بکهیون کمی وحشت کرد و به آرومی چانیول رو به عقب هُل داد.
اون سعی کرد بلند بشه که درد ناگهانی زخمش باعث شد دوباره بنشینه."زود باش لباست رو بهم بده چان و برو به پشت بوم و همونجا آسمون رو نقاشی کن.چند دقیقه دیگه میآم اونجا...باشه؟"
بکهیون بوسه ای روی لبهای چان کاشت.
چان کوچولو قبل از اینکه لباسش رو به بکهیون بده موافقت کرد و سر تکون داد.
اون با خوشحالی و با عجله به طرف جایی که بکهیون بهش گفته بود دوید.
بکهیون لباس رو با هر سختی که بود پوشید و در رو باز کرد.اون با دیدن کریس زیر لب آه کشید."وای بکی...مثل همیشه خوشگلی!"
اون ریز ریز خندید و داخل اومد.(بفرما داخل...دمِ در بده😐یه وقت بد نگذره!)
YOU ARE READING
The Fall Of Angel(Chanbaek Ver)
Romanceهبوطِ فرشته (Complete) فیک کاپلی:چانبک نویسنده:Exunder ژانر:درام,عاشقانه,امپرگ,اسمات،🔞 مترجم:Tania kh "هرگز کتابی رو از روی جلدش قضاوت نکن" قلب در مقابل قلب برای فهمیدن داستان به مقدمه اول داستان مراجعه کنید (نسخه چنمین و یونمین این فیک توی همین پ...