قسمت 22

119 30 0
                                    

صبح روز بعد فرشته کوچولو چشمهای گربه ایش رو با خوشحالی باز کرد.اون به سرعت به طرف اتاق نشیمن دوید و با اشتیاق به دنبال کادوها گشت ولی چیزی پیدا نکرد.

"بابایی...ددی صبح شده.کریمسه"
بکنا با صدای بلند فریاد زد و در اتاق والدینش رو با لگد باز کرد!!

"بلند شید...بلند شید...جینگل بِلز جینگل بِلز جینگل‌ آل دِ وِی...بابا نوئل دیشب اومده بود اتاقم"
اون با ذوق روی کمر چانیول پرید.

"صبح بخیر 'بی'.واقعاً؟!بابا نوئل اومده بود؟!اممم...بکنا عزیزم میشه یه لحظه بری بیرون و یادت باشه دفعه بعد بی اجازه و بدون در زدن نیای داخل دخترم"
بکهیون گفت و بکنا با خوشحالی سر تکون داد و رفت.

"چی شده عسلم؟"
چانیول پرسید و لبهای بکهیون رو بوسید.

"هیچی...فقط میگم بد نباشه ما نیمه لخت بودیم؟"

"نگران چیزی نباش،کریسمس مبارک همسر سکسی من"
چانیول گفت،گاز محکمی از لبهای بکهیون گرفت و رفت تا لباسهاش رو بپوشه.

"سکسیِ چاپلوس"
بکهیون نخودی خندید و بلند شد تا دوش بگیره‌.

"ددی...خوشگل شدی"
بکنا به محض دیدن بکهیون این رو گفت.

"اوه مرسی زنبور کوچولو،تو هم خوشگل شدی"
بکهیون لبخند زد.

"ددی...بابایی،کادوهای من کجان؟"
بکنا با لب و لوچه آویزون گفت.

"عزیزم ما دیروز وقت نکردیم ولی بنویس تا ما برات بخریم"

"اوه...من یه اژدها میخوام و یه شمشیر...و یه تیر و کمون..."

"بیبی...من و ددی نمیتونیم برات اژدها بخریم ولی بقیه رو میشه"
چانیول با لبخند توضیح داد.

"ولی بابایی...پس من یه اسب کوچولو میخوام"
بکنا با ذوق گفت در حالی که اسم اژدها رو خط خطی میکرد و بِجاش اسب رو مینوشت.

"باشه...تا 3 روز دیگه اینها رو برات میخرم،خوب شد؟"
بکهیون گفت و بکنا با خوشحالی سر تکون داد و شروع کرد به رقصیدن.

(واقعاً اسب نمیگیره😂منظور عروسک اسبه)

"بیبی،پس هدیه کریسمس من چی؟"
چانیول با خنده از همسرش پرسید.

"براش صبر کن پسره احمق"
بکهیون نیشخند زد و بکنا رو با خودش به آشپزخونه برد تا کیکش رو بده.

~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~

عصر بود که ته یون و جیمین به همراه پسر 3 سالشون تهیونگ به دیدارشون اومدن.

"هی بکی و چان عزیز.کریسمستون مبارک"
جیمین و ته یون با خوشحالی دوستهاشون رو محکم بغل کردن.
بکهیون به آشپزخونه رفت تا هات چاکلت درست کنه.
زمانی که با لیوانهای هات چاکلت برگشت با صحنه روبروش لبخند پهنی زد.
چانیول داشت برای تهیونگ بادبادک درست میکرد گرچه نمیشد توی زمستون بادبادک هوا کرد ولی اون داشت با ذوق به بادبادک نگاه میکرد و دست میزد.
خیلی خوب و لذت بخش بود که صدای خنده تموم اتاق نشیمن رو پر کرده.
بکنا بازی همیشگیش رو شروع کرد...اون نقش ملکه رو بازی میکرد،تهیونگ نقش شوالیه،چانیول پادشاه بود و جیمین هم دزد دریایی.
بکهیون و ته یون با خوشحالی روی مبل راحتی نشسته بودن و از صحنه با ارزش زندگیشون لذت میبردن.
چند ساعت بعد از اینکه بازی تموم شد ته یون و جیمین به همراه تهیونگ از اونجا رفتن.

The Fall Of Angel(Chanbaek Ver)Where stories live. Discover now