قسمت 12

170 51 11
                                    

کریس به داد زدن ادامه میداد و اولین کاری که بکهیون بعد از باز کردن در به ذهنش رسید فرود آوردن یه مشت محکم توی صورتش بود.

"بله؟!...اون دیگه برای چی بود؟!"
کریس با ناراحتی پرسید ولی با دیدن بکهیون لبخند زد.

"بخاطر اینکه مثل دیوونه ها عربده میزنی!"
بکهیون توی صورت پسر قد بلند روبروش فریاد زد.

"بله که هستم...دیوونه تو!"
کریس نیشخند زد و بدون دعوت خودش رو چپوند توی خونه.
بکهیون با دندونهای بهم چفت شده به کریسی که با پررویی تموم وارد خونه شده بود و حالا داشت بیشرمانه سر تا پاش رو آنالیز میکرد نگاه کرد.

"بابات ازمون میخواد که بریم لباس و لوازم ازدواجمون رو انتخاب کنیم,به تیمارستان رفتم ولی اونها بهم گفتن تو بخاطر اینکه حالت زیاد خوب نبوده مرخصی گرفتی"
کریس لبخند زد و ادامه داد.

"و اوه...چرا اینقدر بد میلنگی عزیزم؟"
کریس وقتی بکهیون به سختی به جلو قدم گذاشت و خودش رو روی مبل پرت کرد ازش پرسید.
درد پایین تنه و باسن بکهیون وادارش کرد کمی خودش رو بالا بکشه و لبش رو گاز بگیره.

"مـ...ن...من صبح پام پیچ خورد"
بکهیون با صورتِ جمع شده از درد گفت.
بکهیون اولش که کریس رو دید اون خیلی خوب و مهربون بنظر میرسید.یه شخص جوونمرد و با شخصیت ولی طبق معمول بکهیون فراموش کرد کتابی رو بخونه و از روی جلد قضاوتش نکنه.
اون کریس رو نخونده انسان خوب در نظر گرفت.

'پسرم,با نامزدت آشنا شو...کریس وو'

'ولی بابا,چطوری باید با کسی که حتی نمیشناسمش ازدواج کنم؟من دوستش ندارم'
بکهیون به باباش التماس کرد.

'خب پس بهتر بشناسش و یاد بگیر که دوستش داشته باشی,حالا هم برای امروز بسه...حرفی نمونده'
آقای بیون قبل از اینکه بکهیون رو با کریس تنها بگذاره با بیرحمی گفت.

'ببین کریس...من هنوز دوست پسر دوران دانشگاهم چانیول رو دوست دارم پس لطفاً قبول نکن باهام ازدواج کنی کریس'
بکهیون به پسر کناریش هم التماس کرد و همه چی رو بهش گفت.

'ولی من عاشقتم و بعلاوه تو هنوز بعد از 3 سال نتونستی پیداش کنی,پس بیا یه کاری کنیم باشه...هممم؟اگه پیداش کردی برو پیشش و من مانعت نمیشم'
کریس به گرمی لبخند زد و بکهیون رو توی دام نقشه کثیفش انداخت.

'ممنونم کریس'
بکهیون به پسر قد بلند لبخند زد.

"یا مسیح!عزیزم اینقدر که تو بهم خیره شدی باعث میشی از خجالت سرخ بشم,تمومش کن!"
کریس به بکهیون که توی سیلی از افکارش گم شده بود خندید.

"کریس تو میدونی که من چان رو دوست دارم,درسته؟من هرگز نمیتونم ازش جدا بشم"
بکهیون گفت و متوجه شد کریس دستش رو مشت کرده و خیلی تلاش میکنه خشمش رو مقابل بکهیون کنترل کنه.

The Fall Of Angel(Chanbaek Ver)Where stories live. Discover now