خودشو روی دیکم حرکت میداد بلندش کردم و همینطور که کیس میرفتیم به سمت حمام بردمش اب سردو باز کردم و دوتامون زیرش وایسادیم از سردی اب هانا یه نفس عمیق کشید سرشو گذاشته بود روی شونم بعد چند مین ابو بستم تو بغلم خوابش برده بود گذاشتمش روی تخت و درجه حرارت اتاق رو زیاد کردم که سرما نخوره یه نگاه به برجستگی شلوارم کردم و با کلافگی دستمو بردم بین موهام
درسته بهش خیلی نیاز داشتم ولی اون مست بود و حواسش پیش خودش نبود داشتم میرفتم سمت کمد که هانا بلند شد و روی تخت نشست سوالی بهش نگاه کردم دستشو برد سمت سوتینش و بازش کرد و پرتش کرد پایین تخت باز خوابید فاااااکککک
بعد تعویض لباسم با فاصله ازش روی تخت خوابیدم .....هانا
با سردرد چشمامو باز کردم یاخدااااااا
تو بغل تهیونگ بودمممم چرا من لختممم وای سوتینم کو دخترای بیشعور منو مست کردن انداختن تو اتاق ته وای الا چجوری توی چشماش نگاه کنم یواش از روی تخت اومدم پایین و از روی کاناپه کنار تخت تیشرت ته رو برداشتم و تنم کردم لباسامو برداشتم و از اتاق زدم بیرونسریع رفتم تو اتاق خودم و خودمو پرت کردم رو تخت انشب حساب اون دوتا تخم جن رو میرسم سریع یه دوش گرفتم و مشغول لاک زدن شدم واسه مهمونی امشب .....

YOU ARE READING
game
Non-Fictionیه دختر ریزه میزه که توی یه روز سرنوشتش عوض میشه ...... وضعیت:کامل شده votes فراموش نشه سوییتیاااا