6

3.1K 182 7
                                    

بعد ار شام هانا واسم قهوه اورد خواست بره
_فردا شب به یه جشن دعوتم و تو قرار همراهم  باشی می خوام جوری باهم رفتار کنیم که انگار عاشق همیم فهمیدی؟

+ب..بله ارباب

_لباس هات اونجا رو تخت بردار و راستی اونجا تهیونگ صدام کن نه ارباب فهمیدی

+ بله ارباب با اجازه
هانا

از صبح که بیدار شدم همش دگیر حمام رفتن و این حرفا بودم
موقع پوشیدن لباس دعا دعا میکردم که کوتاه و تنگ نباشه که با شانس گند من لباس تنگ و کوتاه بود میکشیدمش پایین چاک سینم مشخص بود میکشیدم بالا صحنه های سانسوری میشد
موهام که اندازش تا باسنم بود لخت و شلاقی ریختم دورم و یه ارایش ملیح کردم که چشمای ابیم رو بیشتر نشون میداد کفش پاشنه ۱۰ سانتی سفیدمو پوشیدم
به خودم نگاه کردم پوست سفیدم چند برابر خودشو نشون میداد و کمر باریکم و باسن و رونم فرمش کاملا مشخص بود شنل صورتی کمرنگم که اندازش از لباس هم بلند تر بود گرفتم دستمو و رفتم پایین

چشمم خورد به تهیونگ فاک خیلی هات و جذاب بود با اون پیرهن و کت و شلوار مشکی
سرشو اورد بالا و یه نگاه عمقی بهم کرد
بین راه هیچی نگفیتم وقتی رسیدیم
_خوب نقشت از الا شروع شده سعی کن ابروم رو نبری

دستمو دور دستش حلقه کردم و وارد سالن شدیم شنلم و دادم به خدمه و یه گوشه روی مبل نشستم مثل اینکه تولد بود داشتم به جمعیت نگاه میکردم که چشمم خورد به کیونگسو که با اخم به من و تهیونگ که دستشو دور کمرم حلقه کرده بود نگاه میکرد

با صدای سوت و دست سرمو بالا گرفتم یه دختر با لباس ساتن بلند قرمز داشت از پله ها پایین میومد و به اطرافش نگاه میکرد انگار دنبال کسی بود وقتی تهیونگ رو دید خندید اما وقتی منو کنارش دید اخماش رفت تو هم

+باید جلوی اون دختره که از پله ها میاد پایین نقش بازی کنم؟؟

_دقیقاااا

یه دو ساعتی از اومدنمون گذشته بود و تهیونگ از پیشم رفته بود و تنها بودم خدمه سینی که توش آبمیوه بود جلوم گرفت

واییی خیلی ممنون واقعا تشنه بودم اومدم جام رو بخورم که دست تهیونگ مانعم شد

_فکر نکنم تجربه مشروب رو داشته باشی (و پوزخند زد)

برای اینکه ضایع نشم جام رو یکجا خوردم که تا اعماق وجودم سووووخخختتتت ایشششش چقدر تلخ بود

یه مدت گذشت که هوا واقعا گرم شده بود

تهیونگ

از دور به هانا نگاه میکردم دختره دیونه واسه ضایع کردن من مست کرده اهنگ رقص دو نفره اومد سولی دستمو کشید که ببرتم واسه رقص که یهو هانا دست سولی رو از دستم باز کرد و مست گفت. ساری بیبی اما تَهِ مال منه رفتیم وسط پیست رقص دستامو گرفت و گذاشت روی باسنش فااااکککک خودشم دستاشو دور گردنم حلقه کرد با چشمای خمارش بهم خیره شده بود با پایان اهنگ روی انگشت های پاش وایساد لبامو بوسید
از دور سولی رو دیدم که با اخم بهمون نگاه میکرد دست  هانا رو گرفتم و شنلش انداختم روی شونشو و سوار ماشین شدیم  وقتی رسیدیم از ماشین پیاده شد

gameDove le storie prendono vita. Scoprilo ora