تو ژول روز اصلا با ته برخورد نداشتم ازش خجالت میکشیدم و رفتار
دیشبش که با اینکه میتونست اما کاری باهام نداشت منو 100 برابر
عاشق خودش کرد
جین اومد و توی میکاپ کمکم کرد واقعا کارش عالی بود و فوقالعاده
کارشو انجام داد کلی اسرار کرد که لباسمو بپوشم اون
ببینتش اما ترجیح دادم موقع مهمونی منو ببینه
خودمم خیلی هیجان داشتم تاحالا لباس اینقدر
باز نپوشیده بودم و یجورایی هم دلم می خواست
حرص ته رو در بیارم هم کلا کرم داشتم😐😂
کلی سرو صدا از پایین میومد و مشخص بود
مهمونی شروع شده لباسو پوشیدم و از اتاق
اومدم بیرون
داشتم از پله ها میومدم پایین سنگینی نگاه خیلی هارو
احساس میکردم سرمو آوردم بالا که با اخم وحشتناک
ته روبه رو شدم و ترجیح دادم سرمو پایین نگهه دارم
ته اومدم سمتم
تو گوشم گفت_هانا این چه کوفتیهه پوشیدی؟!!!!
+لباس مهمونیه دیگه
کلافه دستشو کرد بین موهاش _از کنارم جم نمیخوری
دستمو دور دستش حلقه کردم و باهم به سمت پسرا
رفتیم خبری از ایو و یونا نبود روب جیهوپ گفتم
+هوپی دخترا چرا پیداشون نیست؟؟
هوپی:اوه اونا بخاطر که دیشب رفتید بار تنبیه شدن
ته سرشو نزدیک به گوشم کرد و گفت
_تورو هم باید تنبیه میکردم که نتونی راه بری که بخوای
بیای جشن
فاککک از خجالت سرخ شدم و کل بدنم داغ شد
هممون دور هم پشت میز نشسته بودیم منم کنار تهه
با کیف دستیم سرگرم بودم که دست تهیونگ روی رونم
قرار گرفت شتتتت فاااککک هنوز واسه حرف چند دقیقه
پیشش داغ شده بودم که این لمس هاش هم داره دیوونم
میکنه
_هانی خوبی ؟؟
+آ.. آره خو...خوبم
_اخه بنظر تب داری بدنت داغ!!
+ن..نه چیزی نیست گرمه هوا
_برم برا خودمون نوشیدنی بیارم
از کنارم بلند شد چشمم خورد به جین و هوپی که نگاه
من میکردن و میخندیدن
+یااا مگه من خنده دارم!!!
هوپی: آخه چشمات خمار شده
جین:این ته شیطون خیلی خوب کارشو بلده حتما یاد
خلوت هاتون افتادی آمپر چسبوندی
+یااا بچه ها من و ته تاحالا (باصدای اروم ادامه
دادم)رابطه نداشتیم
هوپی: اوه شت ته واقعا عاشقته که تا الا هیچ کاری
نکرده بیبی به نظر من منتظرش نزار
جوابی نداشتم بگم و توی اقیانوس افکارم گم شدم.....
YOU ARE READING
game
Non-Fictionیه دختر ریزه میزه که توی یه روز سرنوشتش عوض میشه ...... وضعیت:کامل شده votes فراموش نشه سوییتیاااا