10

2.2K 141 3
                                    

روی تخت گذاشتمش و پتو رو کشیدم روش سریع پیرهنم رو پوشیدم و به سمت شرکت حرکت کردم وارد اتاق کیونگسو شدم که داشت با منشیش لب میگرفت با دیدن من منشیه سرشو انداخت پایین و رفت به سمتش رفتم و یقشو گرفتم و اولین مشتم و حوالش کردم که پرت شد روی زمین
_مردکه عوضی به خدمتکار من تجاوز میکنی

¥برو بابا چرا حال یه خدمتکار برات مهمه نکنه از وقتی با خودت اوردیش مهمونی چیزی بینتون بوده

_به تو ربطی نداره اون جزو اموال من حساب میشه و مادر نزاییده کسی که به اموال کیم تهیونگ دست بزنه چطور جرات کردی اشغال هرزه

¥ همون‌جوری که تو جرات کردی خواهرمو بپیچونی و شب تولدش اینطوری حالشو بگیری

با عصبانیت دستم و کشیدم بین موهام

_ فردا به پدرت میگی بیاد قرار دادمو باهاش فسخ میکنم و تاقرون اخر رو میدم و سهام خودمو میخرم نمی خوام نزدیک هانا و عمارت ببینم

هانا
چشمامو باز کردم توی تخت تهیونگ بودم روی تخت نشستم فکر کنم رفته باشه پایین اروم از پله ها پایین رفتم سردی سرامیک ها حس خیلی خوبی رو بهم منتقل میکرد وسایل شام رو چیدم و مشغول اماده کردنشون شدم پشت میز توی آشپزخونه نشستم و سرمو گذاشتم روی میز بدنم احساس خستگی میکرد
با صدای قدم های یکی سرمو بلند کردم تهیونگ بود

+سلام آقا الا میز رو میچینم سرشو تکون داد و رفت اومد پشت میز نشست خواسةم برم که گفت بیا بشین توهم شام بخور اومدم بگم نه كه با نگاه‍ش بهم فهموند که حرف نزنم سرمو انداختم پایین و خودمو با سوپ مشغول کردم متوجه نگاه های خیرش میشدم زودتر از من غذاشو تموم کرد و رفت و منم مشغول جمع کردن میز شدم و ظرف ها ....

gameWhere stories live. Discover now