🔮Chapter 15

246 77 6
                                    

صدای موسیقی ملایم شده بود و کار جونمیون تو دستشویی تمام .
با احتیاط از سرویس بهداشتی خارج شد و قدمهاش رو به سمت میزشون برداشت.
هنوز چند متری با میز فاصله داشت که با تصویری که مقابل چشمهاش رقم میخورد، صبر کرد و گوشه ی لبش رو بالا فرستاد .

بکهیون در حال عکس گرفتن از اشراف‌زاده‌ی جوان بود و لبخند مدهوش کننده ی چانیول از روی لبش پاک نمی‌شد.
بکهیون با خنده هر عکسی رو که میگرفت، یکم موقعیتش رو تغییر میداد و جلو و عقب میرفت .
جونمیون با پوزخندی که به لب داشت، به کانتر پشت سرش تکیه داد و مشغول نگاه کردن به اون دو پسر شد .
وقتی بکهیون دست از عکس گرفتن کشید ،
کم کم راه افتاد و رفت سمت میزشون .
پوزخند نرمی زد و کمی خم شد به سمت میز .
× خوش گذشت بهتون عزیزانم؟
اشراف‌زاده ی پشت میز با دوتا تا سرفه ی الکی جدی نشست و کتش رو مرتب کرد.

+ هیونگ دوست دارین از شما هم عکس بگیرم؟
جونمیون خیره شد به بکهیون و مگه میشد مقابل نگاه صاف و ساده‌ و لبخند کوچیکش ممانعت کرد؟
مشتاقانه سرش رو تکون داد و با لبخند به بکهیون اشاره کرد که سمت پنجره ها برن .
کمی نور از کنار پشت پرده های بلند فندقی عبور میکرد .

در اون قسمت از بار ، چندتا پنجره و مقابلشون چندتا گلدون، دیوار سمت میزشون رو زیبا کرده بودن‌.
چانیول برای پیشخدمت دستی تکون داد و بدون اینکه نگاهش رو از روی پسرک عکاس و رفیقش برداره، سفارش سه فنجان شیرقهوه ی گرم داد .
تا زمانی که سفارش برسه ،توجهش رو تمام و کمال به ویوی روبه روش داده بود.
یعنی خنده های پسرک ادویه فروش حین عکاسی از جونمیون هیونگش .
حالا که بکهیون حواسش نبود، چانیول خوب می تونست به جزئیات ظاهری اون پسر توجه کنه .
قد و هیکل معمولی و نسبتاً کوچیکی داشت . انگشتانی کشید همراه ناخن هایی تمیز و یکدست . موهایی فندقی و لخت و که البته چند دسته از موهاش تو حالت پریشونی بودن. پوست دستاش سفید بود ولی صورتش کمی تیره تر و گندمی تر از دستاش بود .
مژه های کوتاهی داشت و مردمک چشماش وقتی می خندید شبیه خورشیدی میشد که پشت کوه قایم شده . لبهای صورتی بکهیون کمی کوچیک‌تر از لبهای پفکی خودش بود . ناخودآگاه لبخندی کنج لب چانیول شکل گرفت .
اون لبها واقعا زیبا به نظر می‌رسیدن
با تصور لحظه ای لمس کردن اون لبها، احساس کرد یه حال عجیبی بهش دست داده . فوراً سرش رو تکون داد خودش رو با فنجان شیر‌قهوه ای که تازه روی میزش نشسته بود ، مشغول کرد .

قلپی از شیرقهوه‌اش نوشید و دید که بکهیون و جونمیون لبخندزنان به سمت میزشون میان. مثل اینکه دیگه دست از عکاسی کشیده بودن .

جونمیون پشت میز نشست و موهاش رو به عقب مایل کرد .
× این عکس‌ها رو چانیول چاپ میکنه و سری بعدی که سه تایی همو دیدیم عکسامونو برمیداریم .

+ سری بعدی؟

جونمیون سری تکون داد و فنجونش رو به دست گرفت .
× اوهوم سری بعدی...مشتاق شدم باز هم ببینمت .

~HeritageTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang