فردای آن روز جونگکوک ساعت ۹ با استرس از خواب پرید و برای درخواست کمک به سمت اتاق هیونگش رفت که با اتاق خالی رو به رو شد
به سرعت از اتاق خارج و وارد سالن پذیرایی شدکوک- آپا آپااا کجایییی
لوهان که با شنیدن صدای کوک هول شده بود؛ سریع سمت پسرش رفت و با نگرانی گفت
لوهان- جانم پسرم چی شده؟!
کوک با استرس نگاهی به ساعت انداخت
کوک- آپا جیمین هیونگ کجاست، چرا نیست؟!
با صدایی که از آشپزخانه به گوش رسید هر دو نفر به طرف منبع صدا برگشتند
سهون با یک دست نون مربایی و دست دیگرش که لیوان شیر بود وارد پذیرایی شد.اما فقط این نبود..
دور دهن سهون که البته فقط لوهان متوجه آن شده بود کاملا سفید بود و موجب خنده شدید همسرش شدکوک- آپا سهون تو میدونی هیونگ کجاست ؟!
سهون بدون توجه به خنده های بلند لوهان به پسر کوچکترش خیره شد
سهون- اون؟! صبح رسوندمش جایی با دوستاش دورهمی داشتن
کوک در فکر فرو رفت و با خود گفت
کوک- احتمالا با بچه های دانشگاه رفته ما که دور همی نداشتیم
ولی با یادآوری هشدار تهیونگ سریع به سمت اتاق پا تند کرد تا آماده شود
طرف دیگر، پسر بزرگتر عصبی با بقیه درحال بحث بود______________________________________
کای-هی پسر آروم باش
کیم جونگین
سن: 22
نوع: بتا
رنگ چشم گرگ: زرد کم رنگتهیونگ- چی چیو آروم باشم این همه مدت غیب شده بود، جواب هیچکسو نمیداد، حتی جیمینم فقط گفت نگرانش نشید و دیگه چیزی نگفت...
جیمین شرمنده لبش رو گزید
جیمین- هی تهیونگا اون فقط به خاطر اولین دوره راتش حالش خوب نبود گفتم که...
تهیونگ به طور ناگهانی از روی کاناپه بلند شد و به سمت جیمین رفت و با نعرهای که لرز به اندام ضریف امگا میانداخت ادامه داد
YOU ARE READING
Far But Close To Me | Taekook
Werewolfمنم یه امگام ولی متفاوت با بقیه امگاها.... از وقتی یادمه برعکس همه امگاها بدن ورزیده و زور خوبی داشتم.... اینا خوبه ولی برای اون...امگاها زنندن... بقیه میگن خانواده کیم از امگاها بدشون میاد و من... من مجبورم ک نشون بدم یه الفام تا بتونم کنارش باشم...