در سمت دیگر داستان مرد با قدم های تند به سمت رئیس خود دوید
مرد-قربان مژده بدید خبر خوشی دارم
مرد دوم با فکری درگیر نگاهش را به زیر دستش داد
مرد دوم-بگو چیشده ذهنم مشغوله
مرد با هیجان خم شد در گوش رئیسش خبر را زمزمه کرد و لبخندی روی لبانش نشست
مرد دوم-پس بلاخره برگشت خیلی وقت بود منتظر عروسی بودم
و خنده هایش را رها کرد.____________________________
هنوز هر دو خشک زده به هم خیره شده بودند و کمی بعد با تک سرفه کوک تهیونگ هم به خودش میاد و از روی کوک بلند شد و با گرفتن دستش او را بلند کرد
هر دو بدون اینکه به روی خود بیاورند نگاهی به هم انداختنجونگکوک- تو بردی و بگو ازم چی میخوای
تهیونگ با این حرف انگار که راهی برای فرار از موضوع پیدا کرده سریع کوک و سمت ماشین میکشه
تهیونگ- بیا برسونمت و لطفا باهامم لجبازی نکن چون اصلا این و دوست ندارم
در و برای کوک باز میزاره و خودشم سریع سوار ماشین میشه
پسر کوچیکتر نفس عمیقی میکشه و دستش و روی قلبش میزاره و زمزمه میکنه-اروم باش ، میدونی که این به معنای داشتنش برای خودمون نیست
صدای اروم زوزه گرگش و از ناراحتی شنید و با گرفتگی سوار ماشین شد و بعد ماشین حرکت کرد________________________________
هنوز اتفاق دیروز و نمیتونم هضم کنم، ولی خوب میدونم که اون اتفاق فرقی برای رابطه من و اون نداره؛به هرحال من هنوزم اون و ندارم
هنوز میتونم حس کنم که از دیروز امگای درونم با یاداوریم دلخور شده و قهر کردهولی خب من که نمیتونم از حقیقت قرار کنم پس راهی جز راه اومدن و قبول کردن اون ندارم
با حس پکری وارد دانشگاه شدم و با حلقه شدن دستی دور گردنم سعی کردم با لبخند حالم و پوشش بدم ، این قضیه چیزی نبود که برای هر کسی بتونم تعریفش کنممثل همیشه کای بود که با انرژی کهکشانیش میخندید و برام قضیه رفتن پیش شاهزاده دو و زدن مخش میگفت
کای-داشتم میگفتم انقدر خوشحال بودددد که نگو انگار همون وسط میگفت کیص می کیص مییی
ابروم و براش بالا میندازم
-عه؟! یعنی انقدر دوست داشت
کای ژست افتخار امیزی با همون گردنم گرفت و موهام و تند تند بهم ریخت
کای-معلومه که ارهه حتی شمارشو بزور بهم داد نمیدونی چقدر گفتم زوده اینجوری خودت و گرفتار من نکن گوش نکرد که
خودمونیم ولی منم نمیخوام به روش بیارم که مطمئنم خودش بزور از شاهزاده دو شمارش و گرفته و قضیه برعکس بوده و سعی کردم جلوی خندم و بگیرم
YOU ARE READING
Far But Close To Me | Taekook
Werewolfمنم یه امگام ولی متفاوت با بقیه امگاها.... از وقتی یادمه برعکس همه امگاها بدن ورزیده و زور خوبی داشتم.... اینا خوبه ولی برای اون...امگاها زنندن... بقیه میگن خانواده کیم از امگاها بدشون میاد و من... من مجبورم ک نشون بدم یه الفام تا بتونم کنارش باشم...