Part 29

2.7K 359 27
                                    

همه چیز بهم ریخته شده بود ؛ جیمین حاضر به دیدن جیهوپ نبود و دادگاه در سکوت لغو شده بود و دیگر کسی نمی‌دانست چگونه این موضوع را به خوبی به اتمام برساند

یونگجون از زندان آزاد شد  و کسی از جایش خبری نداشت؛ خانواده اوه و جونگکوک هم از این قضیه به شدت ناراحت بودند، آخر هنوز مدرک محکمی جز جیهوپ نداشتند و این باعث این شده بود که کاری از آنها بر نیاید

پسر کوچک تر روی کاناپه نشسته بود و در فکر افکارش که مانند موج های اقیانوس سعی در خفه کردنش داشتند غرق شده بود؛ درواقع همه چیز در عرض چند روز بهم ریخته شد؛ او نتوانسته قاتل پدر و مادرش را از دور خارج کند و این افکار داشت خرخره اش را می‌جوید

نمی‌دانست چرا جیهوپ حاضر نیست شهادت بدهد ولی از این مطمئن بود که او حاضر نیست کسی آسیب ببیند و حتما در ملاقاتش با پدرش چیزی از او شنیده که به صورت ناگهانی تصمیمش عوض شده بود

با شنیدن صدای نگهبان از جایش بلند شد و به سمت درب ورودی عمارت رفت و با باز کردن درب جیمین را دید که با قیافه گرفته به سمتش می آمد

جیمین- کوکیا نیاز دارم باهات حرف بزنم

جونگکوک- بیا بریم تو جیمینا

دستش را پشت کمرش قرار داد و بعد بستن درب هر دو به سمت کاناپه های که نزدیکشان بود رفتند و همانجا نشستند

کوک دستان هیونگش را بین دست های خودش گرفت و رو به او زمزمه کرد

جونگکوک- هیونگی حالا برام تعریف کن

جیمین با قیافه ناراحتی به او نگاه کرد و با نفس عمیقی که کشید شروع به حرف زدن کرد

جیمین- من نگرانشم نمیدونم چرا یهو بدون هیچ دلیلی تصمیمش عوض شد اخه دلیلشم برام قانع کننده نبود ؛من میدونم که تقصیر اپاشه وگرنه چرا تا قبل دیدن اون گفت حتما میادش ولی تا با اون ملاقات کرد گفت نمیخواد بیاد و کلی چرت و پرت دیگه

پسرک دست برادرش را فشرد و آرام زمزمه کرد

جونگکوک- منم نظرم همینه ، جز اون نمیشه دلیل دیگه ایم داشته باشه اخه

جیمین سریع سرش را به نشانه تایید تکان داد و خودش را کمی جلو کشاند

جیمین- سر همین گفتم شاید اگر بی محلی کنم همه چیز درست بشه؛ ولی تا الان هرچی منتظر موندم پشیمون نشده و هنوزم سر حرفشه

سرش و پایین انداخت و در ادامه گفت

جیمین- حتی نتونستم راجب بچه چیزی بگم میترسم بدتر لجبازی کنه میشناسیش که؛ خیلی نگرانه

 Far But Close To Me | TaekookWhere stories live. Discover now