الان دو روز از اون اتفاقا میگذره و ما بعد خبری ک یکی از سربازا داد سریع رفتیم سمت موقعیتی ک گفته شده بود و با دیدن اون همه امگا و تعدادی بتا چشمامون گرد شده بود
جونگکوک-واقعا این همه امگا و بتا رو میخواستن چیکار کنن
تهیونگ که با یکی از افسرا صحبت میکرد به سمتمون اومد و نگاهمون و به سمت خودش کشوند
تهیونگ-خیلی عجیبه انگار حتی کوچیک ترین اسیبی بهشون نزدن مگر ی الفا کنارشون موقع بردنشون بوده باشه یا مقاومت کرده باشن درمقابل دستوراشون
با تک سرفه ای ک هوپی کرد ب سمتش برگشتیم
هوپی- پس اینا باید ی نقشه باشه و قصدشون چیز دیگه ای باشه
تهیونگ سرش و به نشونه تایید تکون داد و به حرف اومد
تهیونگ-سر همین ازشون خواستم از گروگانا بپرسن چیز خاصی شنیدن یا نه که اگر شِـ
-قربان انگار یکی از بتاها یه چیزی شنیده ک میگه شاید بدردتون بخوره
با حرفش تهیونگ و هوپی سریع پشت سرش رفتن و ماهم نگاهمون و به کوک دادیم
جونگکوک-خیلِ خب منم میرم ببینم چی شده
_____________________________
با قدم های بلند سعی کردم به سرعت بهشون برسم و وقتی بهشون رسیدم ک بتای زنی و جلوشون دیدم
تهیونگ-بهمون دقیق بگو چی شد و چی شنیدی
خودم و بین هوسوک تهیونگ جا دادم و با نگاه کنجکاوی به بتا خیره شدم
بتا-خب من چون مقاوت کرده بودم و بسته بودن به یه ستون و از بقیه دورتر بودم و نزدیک اتاقی بودم ک اونجا بود
با دست ب اتاقی اشاره کرد که معلوم بود جای افراد گروگانگیر بوده
بتا-دیشب بود ک شنیدم درباره یه مهمونی سلطنتی میگن ک انگار یکی از افراد مهمشون اونجاست و انگار نقشه ای دارن ک از اونجا استارت میخوره
با حرفش نفسم حبس شد ؛راست میگفت بزودی مراسم مهمی بود ک فقط افراد سلطنتی و حکومتی میدونستن و اون نمیتونست الکی از خودش این حرف و در بیاره
YOU ARE READING
Far But Close To Me | Taekook
Werewolfمنم یه امگام ولی متفاوت با بقیه امگاها.... از وقتی یادمه برعکس همه امگاها بدن ورزیده و زور خوبی داشتم.... اینا خوبه ولی برای اون...امگاها زنندن... بقیه میگن خانواده کیم از امگاها بدشون میاد و من... من مجبورم ک نشون بدم یه الفام تا بتونم کنارش باشم...