Part 30

2.9K 381 32
                                    

دیگر صبرش به اخر رسید؛ ساعت ها بود ک منتظر آمدن آن دو پسر نشسته و چشم به راه بود ولی هیچکس نیامد؛ هرچقدر هم با آنها تماس گرفته بود جوابی نگرفته بود و حس میکرد بازیچه آنها شده

با سرعت سوار ماشین خودش شد و با سرعت به سمت عمارت حرکت کرد ؛ نیاز داشت تکلیف خودش را مشخص کند و این بار تا آخر این راه را می‌رفت نمی‌توانست بیشتر از این از جیمینش دور باشد

با رسیدن به درب باغ نگهبان ها با دیدن ماشین هوسوک درب را باز کردند و ماشین تا نزدیکی عمرت اول که محل زندگی الفا کیم و همسرش بود رفت و مطمئن بود در این ساعت تهیونگ هم باید آنجا باشد

با پارک کردن ماشین از آن خارج شد و با رد شدن از کنار محافظانی که ایستاده بودن وارد شد و با دیدن تهیونگ و آلفا کیم که داشتند باهم صحبت می‌کردند قدم هایش را به سمت آنها تند کرد

چند ثانیه بیشتر نگذشت که دو نفر دیگر هم متوجه حضور او شدند و به سمت برگشتند و منتظر شدن که به سمتشان بیاید و با رسیدنش پسر کوچکتر مکالمه رو شروع کرد

تهیونگ- چیشده ک اومدی اینجا ، اتفاقی افتاده؟!

پسر بزرگتر اخم غلیظی کرد و با انگشت به سینه تهیونگ به آرومی ضربه ای زد

جیهوپ- من باید ازت بپرسم که چرا کوک به من قول میده جیمین میاد ولی هم خودش غیب میشه هم جیمین؛ سریع بگو اینجان یا جای دیگه باید برم جیمین و ببینم میفهمی؟!

تهیونگ و الفا که متعجب شده بودند متعجب نگاهی به هم کردند و بعد به سمت جیهوپ برگشتند

نامجون- ولی خیلی نگذشته که کوک ازم دوتا خودکار سفارشیش و گرفت و گفت میان دیدنت؛ فکر میکردم الان چیزی گفتن که اومدی اینجا

قبل از اینکه شخص دیگری حرفی بزند یکی از نگهبان ها با چهره ای نگران و با عجله وارد عملرت شد و بعد از تعظیم کوتاهی که با سرش کرد سریع به حرف آمد

نگهبان- الفا کیم همین الان ماشینی که همسر الفای کوچک و برادرشون بودن و پیدا کردن ولی تصادف کرده و خالی بود و نتونستن خودشون و پیدا کنن

با این حرف چهره عصبی جیهوپ به چهره ای نگران تبدیل شد و با فکری که به ذهنش رسید بدنش کمی شل شد و با تکیه به تهیونگ با کمک خودش اب دهنش و را قورت داد و در ذهنش گفت

جیهوپ- اپا لطفا کاری نکن خواهش می‌کنم

____________________________________

با دیدنش تموم حسای بد بهم نفوذ کردن و اخمام کمی توی هم رفت ولی باید خودم و کنترل کنم اینجوری جز دردسر هیچی ندارم

- ببین کی ما رو اورده اینجا؛ یه الفای بدرد نخور.

تونسته بودم خودم و جمع کنم و حرفم و با ابرویی که بالا انداخته بودم تموم میکنم و با نیشخندی به قیافش که کم کم سرخ و برافروخته میشه زل میزنم

 Far But Close To Me | TaekookWhere stories live. Discover now