سریع از قرارگاه خارج شدم و با چرخوندن نگاهم سعی میکنم جیمین و پیدا کنم؛کمی جلوتر سایه ای و میبینم که به درخت تکیه زده، قدمام و سمتش برمیدارم و با نزدیکتر شدن متوجه میشم که درست شناختمش
کنارش میشینم و به درخت تکیه میزنم و نفسم و بیرون میدمجیمین-کوکی...تو که هیونگت و مقصر نمیدونی؟!
نگاهم و بهش میدم و دستم و دور گردنش میندازم
-هیونگ چیمی من کی گفته من تو رو مقصر میدونم هوم؟!تو بهترین هیونگ دنیایی پس خودت و مقصر ندون چون من خودم خواستم برم و الانم نگاهم کن چیزیم نشده؛تهیونگ فقط از اون اتفاق عصبیه و اشتباه اون بوده که بهت بی احترامی کرده پس خودت و اذیت نکن منم از طرف اون ازت عذر میخوام میدونی که اون پشیمونم باشه نمیگتش
جیمین لبخندی بهم میزنه و سرش و به نشونه تایید تکون میده
جیمین-اره میشناسمش اون واقعا دوس خوبیه ولی نمیدونم چرا پای تو ک میاد وسط انگار هیچی نمیفهمه
بعد گفتن این حرف ابروش و با شیطنت بالا انداخت و خندید
به شونش ضربه میزنم و از بغلم خارجش میکنم-یا هیونگ تو چه بیشعور شدیییی
با یادآوری چیزی سکوتی میکنم و دوباره بهش نگاه میکنم
-چیمی راستی چرا هوسوک هیونگ بهت گفت امگا؟!
جیمین با یادآوری قضیه ای قیافش توی هم میره و بعد همه قضیه رو برام تعریف میکنه
-او...پس الان با پیدا شدن جفتت حقیقت و فهمیدی؛پس بگو چرا انقدر بت نزدیک میشد...
جیمین-چیزی که بهش نگفتی؟!
شونم و بالا میندازم وبا زبونم لبم و خیس میکنم
-نه هیونگ اون موقع حواسم ب حرفاش نبود بعدم از خودت میپرسیدم بهتر بود
با دیدن ماشینی که به سرعت وارد مقر شد از جامون بلند میشم و بعد نگاه کردن به هم دیگه سریع ب سمت مقر میدوئیم و با رسیدن داخل قرارگاه با چهره عصبی و رایحه شدیدی تهیونگ رو به رو میشیم
من ب راحتی خودم و کنترل میکنم ولی شل شدن پای جیمینی حس میکنم ک هوسوک سریع به سمتش میره
خودمم سریع به کنارش میرم شونه هاش و میگیرم و تکونش میدم-تهیونگا چی شده هی به حرف بیا بفهمم چته
تهیونگ نگاه کلافش و به من میده و عصبی ب حرف میاد
تهیونگ-ما پایگاه اون فاکیا رو پیدا کرده بودیم ولی تا رفتن بگیرنشون تعدادیشون و کشته یودن و با دیدن افرادمون یا خودشون و کشتن گیر نیوفتن یا در رفتن
نفسم و میدم بیرون و اروم حرف میزنم
-خب از اونا ک زنده موندن بپرس رئیسشون و دیدن یا نه
YOU ARE READING
Far But Close To Me | Taekook
Werewolfمنم یه امگام ولی متفاوت با بقیه امگاها.... از وقتی یادمه برعکس همه امگاها بدن ورزیده و زور خوبی داشتم.... اینا خوبه ولی برای اون...امگاها زنندن... بقیه میگن خانواده کیم از امگاها بدشون میاد و من... من مجبورم ک نشون بدم یه الفام تا بتونم کنارش باشم...