Part 9

4.5K 707 62
                                    

بعد جمع جور شدن قضیه الان با تهیونگ سوار ماشین شدیم و در حال گشت تو منطقه ای هستیم که ما باید مراقبش می‌بودیم

هنوز از دست تهیونگ بابت مراعات نکردن برای جیمین هیونگ دلخورم ولی نه اونقدر که بد برخورد کنم؛چون من ادم بخشنده ای هستم
فقط یکمی ایگنورش کردم که تازه اونم بهش لطف کردم و خیلی مهربونی کردم در حقش

با تک سرفه تهیونگ با چشمای ریز شده نگاهم و بهش میدم

تهیونگ-چیزه هنوز نبخشیدیم؟!

-نه

نفسش و با صدای بلندی بیرون داد و هوفی کرد

تهیونگ-باورکن من فقط میخواستم تو توی اون مقر کوفتی بمونی اصلا قصدی از اینکه جیمین بیاد نداشتم

با حرفش به در تکیه میدم و ابروم و بالا میندازم

-چی؟! اونوقت چرا من توی مقر می‌مونم ته؟!

نگاه کوتاهی بهم انداخت و بعد به رانندگیش ادامه داد و جوابم و نداد

-هی چرا جواب من و نمیدی ته ؟! میگم چرا من باید اون تو می‌موندم؟!

تهیونگ-این قضیه به خودم مربوطه و منم فرمانده این عملیاتم پس لزومی نمی‌بینم توضیح بدم مخصوصا ک خواستم انجام نشده اگر اونجا مونده بودی می‌گفتم

با حرفش اخمام و تو هم میکشم و بعد درست نشستن رو صندلی بدون حرف در و باز می‌کنم و پام و کمی بیرون میبرم

تهیونگ هولکی نگاه عصبی بهم میزنه و داد میزنه

تهیونگ-هی خرگوش احمق چه غلطی میکنییییی پای کوفتیت و بیار داخل ماشین

وقتی دید حرکتی نمیکنم به سرعت ماشین و به کنار روند؛منم به سرعت پیاده شدم

-من پیاده گشت میزنم تو با ماشین بچرخ مستر کیم

و بدون توجه به حرفاش به راهم ادامه میدم ولی متوجه میشم ک ماشین و خاموش کرد و بعد قفل کردنش یا فاصله از من راه افتاده
خب،این طبیعی بود چون اون نمیزاشت من تنهایی به ماموریتا برم

_______________________________

نامشخص-ولم کن گفتم ولم کننن یکی کمکم کنهههههه

همزمان با صدای رایحه امگا و چند آلفا رو حس کردم و باعث شد عصبانیت تموم وجودم و پر کنه

سریع ب سمت صدا و رایحه ها دویدم و با دیدن چند الفا ک دور یک امگا جمع شدن و یکیشون بازوش و گرفته صدام و بلند کردم

-هی شماها بهتره هر چه سریع تر اون امگا رو رها کنید

الفاها به سمت من برگشتن و با دیدنم شروع به خندیدن کردن

الفای¹-هی آلفا کوچولو تو اینجا چی میخوای؟!

الفای²-نکنه میخوای بمیری؟!

 Far But Close To Me | TaekookWhere stories live. Discover now