یک ماه از اون روز میگذره و همه چیز پیچیده تر شده؛من همچنان بعضی اوقات به سمت اون دکتر کشیده میشم؛
پس تصمیم گرفتم برم جلو و با اون دکتر صحبت کنم،شاید اون بدونه قضیه چیه.داخل ماشین،جلوی مطب منتظر بودم تا از ساختمون بیرون بیاد.
با خارج شدنش از مطب سریع از ماشین پیاده شدم و به سمتش قدم برداشتم، آروم به سمتش میرفتم که متوجه شدم توی همون حالتی که در رو باز میکنه انگار خشک شدهسریع و با نگرانی به سمتش میرم
-ببخشید اقای کیم
تقریبا نزدیکش بودم که با تکون نخوردنش دستمو سمت شونش میبرم که یهو دستم کشیده میشه و به ماشین کوبیده میشم
نفس عمیقی میکشم و سرمو آروم از بین دست هایی ک دو طرف سرم به ماشین قفل شده بود بالا میارمچشمام روی چشمایی به رنگ نارنجی پر رنگ قفل میشه و رایحه شدید لیمو تو بینیم میپیچه و گرگم ، اره گرگم بی قراری میکنه
هوسوک-بوی تمشک میدی
با شنیدن حرفش خشک میشم
-چی؟!تمشک؟!دیوونه شدی؟! من یه بتامگام
با چشای عصبیش تو چشام خیره میشه
هوسوک-ساکت شو امگا ، اگه این رایحه تو نیست
آروم بینیشو نزدیک گردنم میاره و نفس عمیقی میکشه
هوسوک- پس چرا از تو استشمامش میکنم؟! من این رایحه رو خیلی خوب میشناسم ، رایحه ای که توی خوابم حسش کردم...
با شنیدن صدای آلفاییش خشک میشم
نمیتونستم حرفی بزنم ، پس بی صدا به حرکاتش نگاه میکردم و سعی میکردم حرفاش و هضم کنم..هوسوک-این همه مدت کجا قایم شده بودی ؟! من چندساله منتظرتم، از وقتی گرگم رایحتو از بر شد... ولی جایی ندیدمت
شوکه بهش نگاه میکردم که دوباره به حرف اومد
هوسوک- نمیخوای جواب الفاتو بدی امگا؟!
_________________________________
+یاع یاع یاع
نامجون-هی بیب اروم باش مگه نمیبینی بچه آب روغن قاطی کرده
YOU ARE READING
Far But Close To Me | Taekook
Werewolfمنم یه امگام ولی متفاوت با بقیه امگاها.... از وقتی یادمه برعکس همه امگاها بدن ورزیده و زور خوبی داشتم.... اینا خوبه ولی برای اون...امگاها زنندن... بقیه میگن خانواده کیم از امگاها بدشون میاد و من... من مجبورم ک نشون بدم یه الفام تا بتونم کنارش باشم...