Part 24

3.5K 526 85
                                    

چند روزی بود ک متوجه میشدم اپاها خیلی تو فکرن و اروم تر شدن و اصرار دارن که حتما با هوپی برم و بیام و وقتی که قضیه کوک و شنیدن انگار خیلی خوشحال شدن که با گرفتن مراسم موافقت کردن

الفا کیمم با تهیونگ مشغول اماده کردن مقدماتی که برای مهمونی لازم بود شده بودن
با زدن در وارد اتاق کوکی کوچولوم میشم و با دیدن استایلش سوت کوتاهی میزنم

الفا کیمم با تهیونگ مشغول اماده کردن مقدماتی که برای مهمونی لازم بود شده بودنبا زدن در وارد اتاق کوکی کوچولوم میشم و با دیدن استایلش سوت کوتاهی میزنم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

-خوشگل کردی بانی کوچولو

کوکم با لبخند برگشت سمتم و لبش و با زبونش خیس کرد

کوک-هیونگی من یکم استرس دارم اخه این همه عجله برای چی بود؟!حتی اپاهام سریع باهاشون ملاقات کردن و موافقت کردن

راست میگفتی طفلکی، هرچند تهیونگ همش تکرار میکرد که معرفی کردنش و بردنش توی قصر بهترین حالت ب ای مراقبت از اونه ولی نه من نه کوک اینو قبول نداشتیم

به هرحال به سمتش رفتم توی بغلم کشیدمش و کمرش و اروم نوازش کردم تا حداقل بتونم یکمی از استرسش و کم کنم

-کوکیه هیونگ اروم باش و باور کن همچی اوکی میشه باشه؟؟

از بغلم بیرونش میارم و با کشیدن لپش سریع از اتاقش میرم بیرون ، آخه من تازه یادم اومد ک اماده نشدم،خاک بر سرت جیمین مثلا باید همراه برادرت باشی ؛خدایا...

خیلی وقت نبرد که اماده بشم ولی میشه گفت از خودم راضیم اره، البته مهم نظر هوپیم هست که امیدوارم خوشش بیاد

خیلی وقت نبرد که اماده بشم ولی میشه گفت از خودم راضیم اره، البته مهم نظر هوپیم هست که امیدوارم خوشش بیاد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
 Far But Close To Me | TaekookWhere stories live. Discover now