ریشه های سکونتی

6 0 0
                                    

توی هر زبانی لغات و اصطلاحاتی هست که هیچ کس حرفی از آنها نمی زند. از وقتی که دهخدا یادش رفت اینها را بنویسد، دیگر کسی سراغی از آنها نگرفت. یکی از این اصطلاحات که توی خونمان هست اما به زبانمان نمی گیرد، ریشه های سکونتی است. ریشه های سکونتی یعنی آنجایی که هستی اولا ساکن باشی و دیگر اینکه ریشه داشته باشی. هر کی هر جایی باشد اول این را باید ازش بپرسی. باید بدانی توی خاک آنجا ریشه دارد؟ آدم دارد آیا؟ با کی می نشیند با کی بلند می شود. نمی شود که کسی ریشه نداشته باشد. ریشه های سکونتی یعنی وقتی به طبل عاشورا می کوبند، بدنت بلرزد. بلند شید با رفقا بروید زیارت. هیات بزنید دیگ بذارید حلوا بیارید. ریشه های سکونتی یعنی آفتاب نزده دربند باشی توی کافه علی آبشاری املت بزنی. یعنی جمعه صبح توپ فوتبال بخورد چشم ات کبود شود. ریشه های سکونتی شاید شب ها توی بزرگراه های تهران شکل بگیرد یا غروب ها درب مغازه تان. جاده چالوس هم می گویند بدجوری ریشه می دواند به تن آدم. ریشه دارها معمولا بعضی اسم ها را که توی فیسبوک پیدا می کنند می روند توی حال خودشان.

به طور خلاصه ریشه های سکونتی یعنی جمعه ها آفتاب که دارد غروب می کند پرده در پرده تصویر بیاید جلوی چشم ات. ریشه دارترها بوی مهر که می آید بوی اسفند که می آید می فهمند منظورم را.

آنها که اینها را نمی فهمند غصه نخورند. به هر صورت دنیا پر است از خاک حاصلخیز. اینجا اگر نشد ریشه کنید جای دیگر می شود. بغچه ببندید دوره راه بیافتید هر جا آبی آبادی سبزی بود ناخنکی بزنید اگر لنگرتان گرفت پابند شوید. پیدایش می کنید ان شاء الله.

روزحالWhere stories live. Discover now