𝑪𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 𝟑 : 𝑻𝒐𝒏𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒇𝒆𝒆𝒍𝒔 𝒆𝒎𝒑𝒕𝒚

226 29 20
                                    

"دست تو دست هم ، با صدای موسیقی و نسیمی که از لا‌‌به‌لای پرده‌ی نیلی‌رنگ اتاقت می‌اومد، می‌رقصیدیم و هیچ‌وقت متوجه دو چشمی که دنبالمون می‌کرد، نشدیم"

چپتر سوم: امشب حس پوچی داره.
⊱***⊰
"27 فوریه ، میلان"
باد ناگهانی در موهای طلایی و بور آندریا می‌پیچد و اون قسمتی که با گیره نگه داشته بود رو شل و رها‌تر از قبل می‌کرد. دستش روی دستیگره‌ی در مونده بود و نزدیکی استاد و دوست جدید، براش غیر منتظره به نظر می رسید. پایین رفتن آب دهن جیمین رو از برآمدگی که چند ثانیه روی گلوش به وجود اومد رو با نگاهش تلقی کرد.

_خواستم اطلاع بدم بچه ها اومدن...

_اوه چه زود!

پائولو با لحن عادی و همیشگی‌ش گفت. انگشت‌های سرکشش از روی پهلوی جیمین سر خوردن و سیم‌هایی که به نظر می‌رسید برای راه انداختن پروژکتور ازش می‌شه استفاده کرد رو از پشت کمر‌ موصورتی بیرون آورد.

جیمین با تعجب نگاهی به سیم‌هایی که در دست پائولو سر می‌خوردن، انداخت و دست‌های لرزونش رو جلوی پاش توی هم قفل کرد و بدون توجه به نگاه خیره‌ی اون دو نفر سرش رو پایین انداخت و از اون‌جا خارج شد‌. تمام بدنش از درون بخاطر استرس داشت می‌لرزید. جیمین حس می‌کرد. جیمین اون نگاه ترسناک و قبلا هم روی خودش حس کرده بود. چه کاری از دستش برمی‌اومد؟ قرار بود تا پایان ترم زیر نگاه‌های بی‌رحمانه استاد جدیدش ذوب بشه.

_من...من فکر نکنم توی نصبش بتونم کمکی کنم. ببخشید چیزی به یاد ندارم.

جیمین همون‌طور که می‌گفت از کنار آندریا که با تعجب بهش چشم دوخته بود خارج شد و متوجه پوزخندی که پائولو می زد نشد. معلوم بود که اون پسر توی این کار ماهره و فقط به‌خاطر چیزی که چند لحظه پیش اتفاق افتاد، این‌طور واکنش نشون داده‌.

دانشجو‌ها پیشبند‌هایی که روی هر میز، جونگ‌کوک مرتبشون کرده بود رو برمی‌داشتن و روی لباس خودشون می‌پوشیدن تا آسیبی به لباس‌های خودشون نرسه؛ اما جونگ‌کوک هنوز این عقیده رو داشت که اون پیشبند‌ها هیچ فایده‌ای نداشتن و قرار بود لباساشون حسابی کثیف بشه. دست به کمر نگاهش رو توی اون فضا چرخوند و با دیدن جیمین که سر به زیر داشت با انگشت‌هاش بازی می کرد و به سمت آخرین میز می‌رفت به سمتش قدم برداشت و بی توجه به اخمی که بین ابروهاش بود، بازوی جیمین رو از پشت گرفت.

_جیمی؟ چیزی شده؟

جیمین سرش رو به معنای "نه" تکون داد و با صورتی که داد می‌زد ناراحته یا از چیزی آزرده شده به تبعیت از بقیه شروع به پوشیدن پیشبندی طوسی‌رنگ که در کنار موهاش ، ترکیب‌رنگ زیبایی رو داشت، کرد.

_اون بهت چیزی گفته؟

جونگ‌کوک همون‌طور که موهای‌روشن پسر رو بین دو انگشتش نگه داشته بود به عقب هول می‌داد تا مزاحم چشم‌های زیباش نشه به صدای آرومش گوش داد.

𝗗𝗮𝗿𝗸𝗻𝗲𝘀𝘀 𝗠𝗮𝘇𝗲 | 𝗩𝗸Where stories live. Discover now