𝑪𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 𝟔: 𝑫𝒐𝒏'𝒕 𝒘𝒂𝒔𝒕𝒆 𝒕𝒊𝒎𝒆

177 25 0
                                    

"می‌خواستی نجاتم بدی یا غرقم کنی؟
درمانگر، من خیلی وقته که غرق شدم.
دیر رسیدی‌"

چپتر ششم: وقت رو از دست نده.
⊱***⊰

جئون با حس تکون‌خوردن‌های پای پسرش پشت‌سر‌هم، نگاهش رو به صورتش داد و با صورتی گریون مواجه شد که به پشت سرش خیره شده بود . دست‌ها و پاهای جونگ‌کوک از شدت ترس می‌لرزید. فکرش و نمی‌کرد، حرف‌هاش تا این حد پسرش رو بترسونه؛ اما نگاهش فرق می‌کرد. گاه جونگ‌کوک به اون نقطه با ترسیدن از حرف‌هاش، بیشتر فرق می‌کرد. نگاهی به پشت سرش انداخت و با ندیدن چیزی، اسمش رو صدا زد.

_جونگ‌کوک؟

جونگ‌کوک نمی‌شنید. اون نمی‌شنید و حس نمی‌کرد که پدرش بازوهاش رو فشار می‌ده ، صدای داد پدرش و وارد‌شدن خواهرش رو نشنید و ندید. اون فقط یک چیزی رو میدید، پائولو .

پائولو که پشت صندلی با همون لباس‌های قبلی و لبخند تمسخر‌آمیزش، بهش زل زده بود و تهدیدش می‌کرد که اگر حرفی بزنه، برای همیشه نمی‌تونه از دستش فرار کنه. اون وسیله، اون وسیله که خون دوستش ازش می‌چکید، در دستش بود و تکونش می‌داد ، تکونش می‌داد که پسر ببینه و ازش بترسه.
اما نه سوهی و نه پدرش نمی‌تونستن پائولو رو ببینن؛ چون اونجا نبود و پائولو جزوی از توهمات ذهن جونگ‌کوک در اثر مصرف داروهای اشتباهی آدامو بود. توهمی که جونگ‌کوک نمی‌تونست ازش بیرون بیاد. جئون با حس تکون‌خوردن‌های پای پسرش پشت‌سر‌هم، نگاهش رو به صورتش داد و با صورتی گریون مواجه شد که به پشت سرش خیره شده بود . دست‌ها و پاهای جونگ‌کوک از شدت ترس می‌لرزید. فکرش و نمی‌کرد، حرف‌هاش تا این حد پسرش رو بترسونه؛ اما نگاهش فرق می‌کرد. گاه جونگ‌کوک به اون نقطه با ترسیدن از حرف‌هاش، بیشتر فرق می‌کرد. نگاهی به پشت سرش انداخت و با ندیدن چیزی، اسمش رو صدا زد.

_جونگ‌کوک؟

جونگ‌کوک نمی‌شنید. اون نمی‌شنید و حس نمی‌کرد که پدرش بازوهاش رو فشار می‌ده ، صدای داد پدرش و وارد‌شدن خواهرش رو نشنید و ندید. اون فقط یک چیزی رو می‌دید.
پائولو که پشت صندلی با همون لباس‌های قبلی و لبخند تمسخر‌آمیزش، بهش زل زده بود و تهدیدش می‌کرد که اگر حرفی بزنه، برای همیشه نمی‌تونه از دستش فرار کنه. اون وسیله، اون وسیله که خون دوستش ازش می‌چکید، در دستش بود و تکونش می‌داد ، تکونش می‌داد که پسر ببینه و ازش بترسه.
اما نه سوهی و نه پدرش نمی‌تونستن پائولو رو ببینن؛ چون اونجا نبود و پائولو جزوی از توهمات ذهن جونگ‌کوک در اثر مصرف داروهای اشتباهی آدامو بود. توهمی که جونگ‌کوک نمی‌تونست ازش بیرون بیاد.پائولو نزدیک تر شد و میله ی فلزی و سنگین رو توی دستش چرخوند.
جایی که پدر جونگ‌کوک چند‌دقیقه‌ی‌پیش روش نشسته بود، نشست و پاهاش‌ رو روی هم انداخت. به جونگ‌کوک خیره شد ، به طرز‌وحشتناکی که حتی فکرش رو نمی‌کرد. می‌تونست ترس رو جایی بالاتر از قفسه‌ی سینش و پایین گلوش حس کنه که میخواست بیرون بیاد. جونگ‌کوک چشم هاش رو با تصمیم آخری که گرفته بود، بست و بعد از گذشت چند ثانیه چشم هاش رو باز کرد و اون‌ مرد اونجا نبود. ضربان‌قلب بالا رفته‌ش پایین‌تر اومد و آروم‌ گرفت. سوهی نگاهش رو بین پدرش و جونگ‌کوک چرخوند و با آروم‌‌گرفتن چهره‌ی برادرش دست‌هاش رو هر دو طرف گونه‌ی سرد؛ اما سرخ پسر گذاشت و به چشم‌های بی‌گناه و معصومش که از چیزی که می‌ترسید و فرار کرده بود، با ناراحتی نگاه کرد. چه چیزی باعث شده بود تا این حد پسر بترسه؟ پدر تهدیدش کرده بود؟ ولی جونگ‌کوک قول داده بود که قرار نبود به اتفافات سال پیش برگرده.

𝗗𝗮𝗿𝗸𝗻𝗲𝘀𝘀 𝗠𝗮𝘇𝗲 | 𝗩𝗸Where stories live. Discover now