-مگه تو همهی داستانها اول نباید من عاشق بشم؟-کدوم داستانها؟
تهیونگ لبخند نرمی زد و انگشتهای پسر رو با دست خشک و سردش نوازش کرد.
-داستانهایی که نویسندهشون قلبها بودن. قلبهایی که پاک و معصوم نیستن، نازنینم. چهطور به نویسنده قلبم میگفتم خودش رو دلباخته صورت ناز و قلب معصومت نکنه که انقدر درد نکشی، پنبه خجالتی من!
⊱***⊰
«روانپزشک اون همه پله رو بیمهابا به بالا نیومده بود که با بشکههای قدیمی روبهرو بشه، با حسادتهای ناچیز و ماسکهایی که میتونست از روی صورتها بدون لمسکردن، برشون داره.
ماسکهایی که پشتشون نورهای زیبا وجود داشت. نورهایی که از ترس دزدیدهشدن پشت تاریکی رفته بودند.
و نورها....»⊱***⊰
-فصل دوم پیچ و خم تاریکی-
مواظب روح زیباتون باشید.
YOU ARE READING
𝗗𝗮𝗿𝗸𝗻𝗲𝘀𝘀 𝗠𝗮𝘇𝗲 | 𝗩𝗸
Romanceجونگکوک دانشجوی هنر میلان که سخت عاشق طراحی بود، چه اتفاقی میافتاد اگر رازهای کوچک زندگیش توسط استاد جدید دانشگاه برملا میشد و نور قلبش رو به مردی که چندینسال از خودش بزرگتر بود، به تاریکی میباخت؟ _طوری من رو ببوس که تمام دردهام خوب بشه،...