𝑪𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 𝟒: 𝑾𝒆 𝒄𝒂𝒏'𝒕 𝒃𝒓𝒆𝒂𝒕𝒉𝒆

196 24 9
                                    

"فراموش کردم و فراموش کن ،
من به این سرنوشت دچار شدم و همراهم تو رو داخل دریای تلخی‌م غرق کردم؛ عزیزکرده "

چپتر چهارم: ما نمی‌توانیم، نفس بکشیم.
⊱***⊰

"21 مارچ ، میلان "
ساعت مچی قهوه‌ای‌رنگش رو روی دستش تنظیم کرد و هر دو طرف کتش رو در حالی‌که توی آینه‌ی قدی، خودش و برانداز می‌کرد، به سمت پایین کشید. تار موی قهوه‌ای‌رنگی که روی پیشونی‌اش جا‌خوش کرده بود و به سمت عقب مایل کرد. کت خاکستری‌رنگش مناسب روز‌های آخر ماه مارچ و روز اول کاری‌اش در دانشگاه بود که با این فستیوال بزرگ بهاره که برای نشون‌دادن استعداد دانشجوها بود. با لرزیدن گوشی روی عسلی کنار آینه و اسم "سوهی" با قلب صورتی ، لبخند کمرنگی زد و تماس رو پاسخ داد.

_سلام عزیزم ، دلتنگت بودم.
_سلام سنیور کیم! من هم همین‌طور...

پوزخندی زد از لقبی که دختر بهش داد و روی مبل تک‌نفره نشست .

_یه خبر خوب برات دارم. حدس بزن چیه؟

با کمی فکر‌کردن و بعد از مکث، جواب داد:

_می‌خوای بیای پیشم؟

_این گزینه‌ی خوبی برای ملاقات کمتر از یک ساعته؛ ولی خب، خبر خوب اینکه جونگ‌کوک بهم گفت می‌تونه یه همراه با خودش بیاره و این یعنی، می‌تونم تا آخر شب کنارت باشم.

صدای خنده‌اش از خوشحالی در گوش سوهی چرخید .

_جونگ‌کوک کیه؟ دوستت؟
_اوه به کل یادم رفته بود بگم! برادرم که توی دانشگاه تو درس مي‌خونه، جونگ‌کوک .

سوهی ضربه‌ای به روی پیشونی‌اش بخاطر حواس پرتی‌اش زد و با انتخاب لباس لیمویی‌رنگش لبخندی از روی رضایت زد. اندام خوش‌فرمش به‌خوبی توی لباس جا می‌گیرفت و مطمئنا تهیونگ خوشش می‌اومد.

_متوجه شدم.‌‌ هر وقت رسیدی به من زنگ بزن که ببینمت ، فکر کنم الان‌هاست که مدیر بخواد باهام حرف بزنه .
_باشه، می‌بینمت.

سوهی کلمه‌ی آخر و با صدای بلند گفت و تماس رو قطع کرد.

تهیونگ گوشی‌ش رو داخل جیب شلوارش فرستاد و با آخرین چکش و رضایتش از ظاهرش توی آینه، از اتاق کار جدیدش خارج شد. ادل با کفش‌های پاشنه‌بلند و صدایی که روی کف‌پوش‌های ایجاد می‌کرد به تهیونگ نزدیک شد و بعد از احوالپرسی اون رو برای رسیدن به محل فستیوال همراهی کرد.

_بسیار خوشحالم که این روز رو کنار ما هستید سنیور کیم.
_همچنین.

دستش رو پشت کمر تهیونگ‌ گذاشت و به سمت غرفه‌هایی که معمولا مردم در حال عکاسی از بوم‌ها یا مجسمه‌های هنری که توسط خود دانشجو‌ها طراحی شده بود ، اشاره کرد.

𝗗𝗮𝗿𝗸𝗻𝗲𝘀𝘀 𝗠𝗮𝘇𝗲 | 𝗩𝗸Donde viven las historias. Descúbrelo ahora