لب‌های شیرین

1.4K 329 85
                                    

دوستای قشنگم...
پارت‌ها همه طولانین و برای نوشتنشون کلی زحمت کشیده میشه
پس اگر دوستش دارید لطفا ووت و کامنت یادتون نره
بوس به همتون💋😍❤💗😘🥰😇

*******************

_ سلام... بکهیون هستم.

چشم‌هاش خالی بود‌. طوریکه انگار هیچ روحی در بدنش وجود نداشت. صداش هم حسی رو منتقل نمیکرد. انگار که اصلا... چیزی براش مهم نباشه. نگاهش رو پایین آورد و به دست لرزونی که به سمتش دراز کرده بود خیره شد. لرزش دستش... زیاد بود. روی همون دست... دو تا زخم وجود داشت. دو بار اقدام به خودکشی.

بدون اینکه حرف دیگه‌ایی بزنه و یا حالت چهره‌اش عوض بشه دستش رو جلو برد و دست پسر رو محکم فشرد. سرمای دست‌هاش ابروش رو بالا فرستاد. دقیقا مثل نگاهش.

× سلام... کای هستم.

به سردی خودش گفت. شاید حتی سردتر. دست همدیگه رو همچنان گرفته بودن و نگاهشون، قطع نمیشد.

لوهان کنارشون معذب نگاهش بین اون دونفر در رفت و آمد بود. توقع این برخورد عجیب رو نه از دوستش داشت و نه از اون پسر‌. قبلا با جونگین برای ویزیت بیمارها رفته بود و به رفتارش بخصوص برای آشنایی اولیه آشنا بود‌. اما الان... به شدت تعجب میکرد. مثل اینکه همین یک سالی که به قول خودش، از محیط درمانی خداحافظی کرده به شدت تاثیر گذار بود و اون رو به آدمی کاملا جدید تبدیل کرده‌. رفتار و نگاهش عوض شده بود و حرف‌های جدیدی میزد.

موقعیت معذب کننده‌ایی بود. جلوی آشپزخونه ایستاده بودن و عملا انگار هنوز کسی بهشون اجازه‌ی ورود رو نداده بود. بالاخره لوهان سعی کرد کمی اون جو سنگین و سرد رو بشکنه و با لحن سرخوشی گفت:

× از دیدنت خیلی خوشحالیم بکهیون. ممنون که قبول کردی به دیدنت بیایم.

نگاهش رو به لوهان داد و سرش رو بالا پایین کرد.

لوهان با دست به مردی که کنارش ایستاده بود اشاره کرد و گفت:
× امروز رو با دوستم به دیدنت اومدم. فکر کنم آقای پارک درمورد اینکه بهتره با یک روانپزشک هم مشورت کنیم برات توضیح داده باشه.

بازهم با بالا و پایین کردن سرش جواب داد.

× و ایشون دکتر کیم جونگین، دوست من و روانپزشک هستن. امروز همراهیم کرده تا...

کای وسط حرفش پرید و بی‌توجه رو به بک گفت:
+ این حرف‌ها رو جدی نگیر. دکتر کیم جونگین نه... کای. میتونی کای صدام کنی.

بک دوباره نگاهش رو از لوهان به کای داد. انگار که فقط قست آخر حرف پسر قد بلند رو شنیده باشه آروم و شمرده گفت:
_ یعنی دریا. همینطور... جنگجو.

× چی؟

_ تو فرهنگ مردمی که تو هاوایی زندگی میکنن، یعنی دریا. اونا به دریا میگن، کای. مردم اروپا جنگجو هم معنیش میکنن.

Revenge [ S1 Completed ]Where stories live. Discover now