نابغه

1.1K 294 53
                                    

سلام به همگی... امیدوارم حالتون خوب باشه.
پارت جدیدمون اینجاست دوستای من پس اگر دوستش دارید ووت و کامنت یادتون نره.

یکی از دوستان پرسیده بود که اصلا تو این داستان رمنس داریم یا نه و باید بگم... قشمت انگست داستان تموم شده و میخوایم وارد قسمت‌ها رمنس و قشنگش بشیم. ممنونم که تا الان با سختی داستان صبوری کردین و قول میدم از این به بعد سختی‌ها کمتر و شیرینی‌هاش بیشتر میشه🥰😇❤

***********************
امروز تقریبا پنج روز از اونجا بودنش میگذشت. پنج روز، سخت و کشنده. هر راهکاری که به ذهنش رسید رو امتحان کرد ولی... به خونه نفرستاده بودنش. اعتصاب غذاش فایده نداشت. گریه‌هاش دل کسی رو نرم نکرد. سکوت و حرف نزدنش هم راه به جایی نبرد. بارها به چان التماس کرده بود که از اونجا ببرش. برگردن خونه ولی چان کاری نکرده بود.

چانیول چهره‌ی آدم‌های غمگین رو به خودش میگرفت ولی کاری براش نمیکرد. بعضی وقت‌ها اونقدر خوب تو نقشش فرو میرفت که کم کم داشت باورش میشد از اونجا دیدنش ناراحته. ولی چرا؟ خودش کسی بود که از اول به اونجا برده بودش پس الان دردش چی بود؟

چان برای ثانیه‌ایی تنهاش نمیذاشت. وقت‌هایی که اجازه نمیدادن توی اتاق و یا تو راهرو بمونه میتونست جثه‌ی تو هم جمع شده‌اش رو روی صندلی‌های داخل محوطه پیدا کنه. فرقی نداشت برف میاد یا بارون، چان از اونجا نمیرفت. اون داروهای کوفتی‌ایی هم که نمیدونست چی هستن هم اثری نداشتن.

تنها فرقی که نسبت به قبل کرده بود، کم شدن حمله‌های عصبیش بود. شب اول اونجا بودنش یه حمله داشت و تا الان... حالش خوب بود. بیشتر روز رو میخوابید نمیدونست بخاطر خستگی روحشه یا داروها خواب‌آورن. فراموشی‌هاش بیشتر و پراکنده‌تر شده بود. تیکه‌هایی از مکالماتش با دکتر کیم و لوهان رو فراموش میکرد و دوباره ازشون میپرسید. بعضی اتفاقات گذشته رو یادش میرفت.

با دیدن چان میدونست خیلی از دستش عصبی و ناراحته ولی دقیق یادش نبود برای چی. مطمعنا بخاطر زدن و توهین کردن بهش نبود چون به اون کارهاش عادت داشت. باید کار دیگه‌ایی کرده باشه. کاری بجز کتک. بجز تحقیر. باید کاری کرده باشه.

ولی نمیتونست ازش بپرسه. مطمعنا اینکه بری و به یکی بگی‌ " هی... من از دستت ناراحتم ولی دقیقا نمیدونم برای چی. میشه لطفا راهنماییم کنی؟ "  اتفاق عجیبی بود. پس از خیرش گذشت. ترجیح داد ناراحتیش رو پای کارهای گذشته‌ی چان بذاره.

با دکتر کیم احساس راحتی زیادی داشت ولی لوهان باهاش دوست شده بود. از صحبت باهاش لذت میبرد و سعی نمیکرد جلساتشون رو با جدیت جلسات دکتر کیم مقایسه کنه. دیگه راحت‌تر باهاشون حرف میزد و خیلی از مسائل رو براشون تعریف میکرد. از زندگی گذشته‌اش گرفته تا آشناییش با کیونگ و رابطه‌ی دوستانشون. از دوران کالج و دانشگاه تا... ورودشون به اون شرکت.

Revenge [ S1 Completed ]Where stories live. Discover now