‹ کریستوفر بنگ مرد ۲۶سالهی استرالیایی که به تنهایی در ایرلند زندگی میکنه، با وجود اینکه به فرد خوشگذرونی معروفه مسئولیت پذیر هم هست.
لی مینهو پسر ۱۸سالهای که همراه با خانوادهاش در کشوری اقامت داره که قراره بخش عظیمی از زندگیش رو تغییر بده.به طرف مرد برگشت و با لهجهای به ظاهر کرهای که تقریبا اکثر کلماتی که میگفت انگلیسی بودن، و با این وجود سعی میکرد همون چند کلمهی کرهای رو هم درست تلفظ کنه گفت
: کریس موتور رو کجا پارک کردی؟ کسی ندیدت؟
کریستوفر مثل هر دفعه با شنیدن صدای پسر که با اون لهجهی بامزهش تلاش میکرد تا با زبون مادریش حتی با وجود کلماتی که میدونست اشتباه میگه باهاش صحبت کنه میخندید، لبخندی زد. از نظر کریس هیچ چیزی توی دنیا وجود نداشت که سوییت تر از این پسر باشه. هنوز نمیدونست این پسر بچهی۱۸ ساله چطور میتونه قلبش رو هربار جوری به تپش بندازه که انگار اولین باره. کمر ظریفش رو میون دستهاش گرفت و به خودش نزدیک تر کرد.
: انقدر نگران نباش اِیچیوِزو. ›
A chuisle / نبض من، محبوب من
YOU ARE READING
𝗙𝗮𝗶𝗿𝗹𝘆 𝗙𝗶𝗰𝗹𝘆「𝖢𝗁𝖺𝗇𝖧𝗈」
Fanfictionیه خونهی کوچیک و گرم برای چانهو شیپرا با نوشته و ژانرهای متفاوت(◍•ᴗ•◍) ﹙خوشحال میشم ووت بدید/ کامنت بزارید/ اد کنید توی ریدینگ لیستهای قشنگتون﹚ درباره اسم این بوک بگم که چون نوشتهها نه اونقدر طولانی هستن که جزو سناریو باشن و نه خیلی کوتاه، تصمیم...