‹ کریستوفر بنگ چان مرد دو رگهی کرهایی-استرالیایی، پسری مطابق با سلیقهی خانوادش، بعد از چندسال زندگی در شهر عشاق تصمیم میگیره به کره برگرده. کریس توی شرکت پدرش مشغول به کار میشه و بعد از مدتی با دیدن لی مینهو، کارمندِ سرد و جدیِ شرکت بهش علاقهمند میشه. کریستوفر بخاطر این عشق هرکاری انجام میده و اونقدر تغییر میکنه که حتی خانوادهاش هم اونو نمیشناسن.
با اینحال مینهو ردش میکنه. اون همیشه طوری رفتار میکنه که همه فکر میکنن مبتلا به الکسیتایمیاست.
کریس از هر نظر کامله و علت رد شدنش رو نمیفهمه؛ بااین وجود مینهو نمیتونه بیش از این نادیدهاش بگیره پس به اجبار قبول میکنه مدتی رابطه داشته باشن. مینهو فکر میکرد اون رفتار و اخلاقش رو تحمل نمیکنه و اخرش بیخیال میشه اما عشق مرد رو نابینا کرده بود که حتی مشکلاتشون رو نمیدید یا سعی میکرد منطقی باهاشون مواجه بشه.: میدونستم بهم علاقهای نداری، ولی حتی اونقدری برات ارزش نداشتم که باهام خداحافظی کنی؟
: اینطور نیست کریس. تو جایِ من نیستی، درک-
: بگو تا درک کنم. تو هیچی نمیگی و منو متهم میکنی به درک نکردن. منو ببین، همونیم که روز اول دیدی؟ ›
Dolonia
احساس بیقراری و پریشان حالی که مسببش کسیه که انگار بیش از حد تو رو دوست داره
YOU ARE READING
𝗙𝗮𝗶𝗿𝗹𝘆 𝗙𝗶𝗰𝗹𝘆「𝖢𝗁𝖺𝗇𝖧𝗈」
Fanfictionیه خونهی کوچیک و گرم برای چانهو شیپرا با نوشته و ژانرهای متفاوت(◍•ᴗ•◍) ﹙خوشحال میشم ووت بدید/ کامنت بزارید/ اد کنید توی ریدینگ لیستهای قشنگتون﹚ درباره اسم این بوک بگم که چون نوشتهها نه اونقدر طولانی هستن که جزو سناریو باشن و نه خیلی کوتاه، تصمیم...