‹ کریستوفر بنگ خوناشام مرموزی که در عمارتِ blue زندگی میکنه، دقیقا زمانی که فکر میکنه تنها خودش و اطرافیانش ومپایرهای جهان با قدرتهای ماورایی هستند؛ یک روز یه نفر بدون اجازه وارد عمارتِ خاندان بنگ میشه. لی مینهو، اصیل زادهای مغرور! کسی که از اولین سلولی که توی بدنش هست تا آخریش خودشیفتگی و البته زیبایی میباره.
کریستوفر نمیدونست که باید به حس خودش که میگفت اون با نقشه وارد عمارت شده اعتماد کنه یا حرفهای مینهو که ادعا میکرد فقط گم شده و هدفی از نزدیک شدن به افراد عمارت نداره. با این حال مرد بزرگتر راهی جز نگه داشتنِ پسرک نداره ولی باز هم نمیتونست بهش اعتماد داشته باشه چون هردو احساس میکردن همدیگه رو قبلا ملاقات کردن اما نمیدونن کِی و کجا.
کریستوفر نمیخواد اما تمامِ قوانینش پشت سر هم شکسته میشن و مسبب این اتفاق کسی جز اون اصیل زاده که قدرتی مخالفش داره، نمیتونه باشه.وقتی کمی سرش رو عقب کشید تونست گوشها و گونههاش که موج قرمزی رو حمل میکردن رو ببینه. تک خندهای کرد و اینبار بوسهی کوتاهی روی لب هاش نشوند.
: باور کن فکر نمیکردم آپشنی به اسم خجالت داشته باشی. ›
Whoja vu
احساس عجیب که انگار به نوعی قبلاً با کسی ملاقات کردی، اگرچه برای اولین باره که میبینیش.
KAMU SEDANG MEMBACA
𝗙𝗮𝗶𝗿𝗹𝘆 𝗙𝗶𝗰𝗹𝘆「𝖢𝗁𝖺𝗇𝖧𝗈」
Fiksi Penggemarیه خونهی کوچیک و گرم برای چانهو شیپرا با نوشته و ژانرهای متفاوت(◍•ᴗ•◍) ﹙خوشحال میشم ووت بدید/ کامنت بزارید/ اد کنید توی ریدینگ لیستهای قشنگتون﹚ درباره اسم این بوک بگم که چون نوشتهها نه اونقدر طولانی هستن که جزو سناریو باشن و نه خیلی کوتاه، تصمیم...