‹ لی لینو دانشجوی روانشناسی که برای انجام پروژهاش به مطبی که سونبهاش معرفی کرده میره و اونجا با کریستوفر بنگ چان افسر رده بالای ارتش که روحیات متفاوتی داره و بخاطر اختلالات کوچیک و بزرگش گاهی به مطب دوستش میاد رو به رو میشه. رفتار اون مرد لینو رو برای شناخت بیشترش تحریک میکنه، پسر کوچکتر دوست داره که شخصیت مرموز و سردِش رو کشف کنه.
از طرفی همه به لینو هشدار میدن که نزدیکش نشه، هیچکس اون رو کامل نمیشناسه اما میدونن که مرد خطرناکیه.
حرف زدن با کریستوفر برای لینو آسون بود البته تا زمانی که عاشقش نشده بود و.....: چی میخوای؟
لینو سعی کرد از اون فاصلهی کمی که بینشون بود نفس بکشه، لحن حرف زدن مرد و ابروهای گره خوردش هرکسی رو میترسوند چه برسه به اون که تا به حال با این حجم از عصبانیت مواجه نشده بود. مکث کرد تا اعتماد به نفس از دست رفتهش برگرده؛ برای رسیدن به چیزی که میخواست باید در مقابل این مرد محکم باشه.: میخوام باهم حرف بزنیم
: فکر کنم بهت هشدار داده بودن که اینجا پیدات نشه و نزدیکم نباشی.
: من برای نزدیک شدن به کسی نه به هشدار احتیاج دارم و نه به اجازه. ›
aime et être aimé / دوست داشتن و دوست داشته شدن
YOU ARE READING
𝗙𝗮𝗶𝗿𝗹𝘆 𝗙𝗶𝗰𝗹𝘆「𝖢𝗁𝖺𝗇𝖧𝗈」
Fanfictionیه خونهی کوچیک و گرم برای چانهو شیپرا با نوشته و ژانرهای متفاوت(◍•ᴗ•◍) ﹙خوشحال میشم ووت بدید/ کامنت بزارید/ اد کنید توی ریدینگ لیستهای قشنگتون﹚ درباره اسم این بوک بگم که چون نوشتهها نه اونقدر طولانی هستن که جزو سناریو باشن و نه خیلی کوتاه، تصمیم...