‹ لی لینوی ۲۳ ساله دانشجوی رشتهی تأتر ـه. اون به شدت شیطون و تخسه و فرصت لاس زدن با هیچکس رو از دست نمیده و حتی گاهی اینکار رو با دستیارهای کارگردان هم انجام میده.
کریستوفر بنگ که دههی ۳۰سالگیش رو میگذرونه، مرد بالغیه که سرد و گرم زندگی رو چشیده و مدیرعامل شرکت خانوادگیشونه. اولین بار وقتی لینو همراه با دوستهاش به بار میره با کریس برخورد میکنه و همون جرقهای برای دیدارهای بعدی میشه. برای لینو اصلا اهمیتی نداره که اون دو نفر از هر لحاظی خیلی تفاوتها باهم دارن، مینهو فقط بی اندازه از کریس خوشش اومده و میخواد هر طور که شده باهم رابطه داشته باشن و مهم نیست که چطور. پسر کوچکتر به هر بهانه و دلیل مسخره و احمقانهای چنگ میانداخت تا مرد رو برای دقایق بیشتری داشته باشه. اون حتی هیچ نیازی به پول نداشت اما میخواست حداقل با بهانهی شوگر بیبی کنارِ کریستوفر بنگ چان، مردی که ۷سال ازش بزرگتر بود بمونه.: فکر نمیکنم مشکلی با این موضوع داشته باشی
: تو مطمئنی که میتونی منو راضی کنی؟
پسر با پوزخندی که روی لبهاش نقش بسته بود، روی پاهای مرد بزرگتر نشست.
: اگه راضی نشدی، اونقدر ادامه میدیم تا راضی بشی. ›
𝐃𝐚𝐥𝐥𝐢𝐚𝐧𝐜𝐞
یه مکالمه معمولی و در عین حال بازیگوشانه که ممکنه به یک عاشقانه منجر بشه!
YOU ARE READING
𝗙𝗮𝗶𝗿𝗹𝘆 𝗙𝗶𝗰𝗹𝘆「𝖢𝗁𝖺𝗇𝖧𝗈」
Fanfictionیه خونهی کوچیک و گرم برای چانهو شیپرا با نوشته و ژانرهای متفاوت(◍•ᴗ•◍) ﹙خوشحال میشم ووت بدید/ کامنت بزارید/ اد کنید توی ریدینگ لیستهای قشنگتون﹚ درباره اسم این بوک بگم که چون نوشتهها نه اونقدر طولانی هستن که جزو سناریو باشن و نه خیلی کوتاه، تصمیم...