‹ بِلو سن زیادی نداره اما توی هر کار خلافی که توی اون منطقه اسمش اورده میشه همکاری داشته. اون حرفهای و تمیز کار میکنه، ماهر و سریعه و همین کار رو برای کریستوفر بنگ چان افسر پلیسی که همراه با تیمش دنبالش میگرده سخت کرده. بلو اونا رو توی تله میندازه ولی اجازه نمیده اتفاقی خودش رو تهدید کنه؛ فقط از دور تماشا میکنه که چطور سرخورده و عصبی هستن. کریس هر بار تا مرز دستگیر کردنش پیش میره ولی در نهایت اتفاقی که منتظرشه رخ نمیده. اون جوجه خلافکار کار رو براش پیچیده کرده. البته هیچکس هم متوجه این نمیشد که شاید بلو تموم این کارها رو از عمد و برای اون مرد انجام میده!
اما اون بالاخره تصمیم گرفت از این دنیای بازی فاصله بگیره و انجامش داد. وقتی موفق شدن پسرک رو دستگیر کنن، کریس خودش مسؤول بازجویی ازش شد. بلو که حالا خودش رو لینو معرفی کرده بود بی توجه به موقعیت و جایگاهی که داشتن تمامِ مدت با کریس لاس میزد و مرد محو زیباییها و رنگ موهای اون پسرک شده بود. انگار که برای اغوا کردنش اینکارو کرده بود ولی اون از کجا میدونست که کریس عاشق رنگ آبیه؟
مینهو با اون چشمهای مظلوم مثل گربههایی که توی خیابون زیر بارون خیس شدن و منتظرن تا کسی اونا رو به خونهشون ببره بهش نگاه میکرد و کریس برای دقایقی به شک افتاد که چطور همچین پسری میتونه همچین کارایی انجام بده.: میدونی بخاطر توعه جوجه خلافکار چقدر من حرف شنیدم؟ ›
اینم موهای بلو
YOU ARE READING
𝗙𝗮𝗶𝗿𝗹𝘆 𝗙𝗶𝗰𝗹𝘆「𝖢𝗁𝖺𝗇𝖧𝗈」
Fanfictionیه خونهی کوچیک و گرم برای چانهو شیپرا با نوشته و ژانرهای متفاوت(◍•ᴗ•◍) ﹙خوشحال میشم ووت بدید/ کامنت بزارید/ اد کنید توی ریدینگ لیستهای قشنگتون﹚ درباره اسم این بوک بگم که چون نوشتهها نه اونقدر طولانی هستن که جزو سناریو باشن و نه خیلی کوتاه، تصمیم...