‹ کریستوفر بنگ مرد ۳۴ سالهی استرالیایی که رئیس فروشگاههای زنجیرهایه، یکی از سهامدارهای شرکت موفق WIN هم هست. اون هیچ وقت توی جلسههایی که خارج از کشورش برگزار میشه حضور نداشته اما بخاطر سفر ناگهانی که به کره داره از فرصت استفاده و به جلسه شرکت win میره.
کریس فکر میکرد این جلسه هم قراره یه بحث کسل کننده باشه ولی اینطور نبود و این تبدیل شد به اولین جلسهای که کریستوفر بنگ هیچ چیز ازش متوجه نشد، و علت این حواس پرتی کی میتونست باشه جز رئیس جوان شرکت، لی مینهو.
کریستوفر به مینهو علاقه پیدا کرده بود اما برای بودنشون کنار همدیگه یه مشکل وجود داشت!
کریس برخلاف مینهو که حاضر نبود حتی بخاطر موضوعات بی اهمیت و کوچیک خطر کنه، آدم ریسک پذیری بود. مینهو از رابطهای که بین خودش و اون مرد به وجود میومد میترسید چون تمام زندگیش احتیاط کرده بود تا هر چیزی که برای بدست اوردنش تلاش کرده رو از دست نده و حالا همین نگرانیها و حساسیتها بودن که باعث شدن چشم روی علاقهای که به مرد پیدا کرده ببنده و درخواستهای مکرر اون رو رد کنه!: لی مینهو من اونقدری عاشقت هستم که ازت دست نکشم. ›
YOU ARE READING
𝗙𝗮𝗶𝗿𝗹𝘆 𝗙𝗶𝗰𝗹𝘆「𝖢𝗁𝖺𝗇𝖧𝗈」
Fanfictionیه خونهی کوچیک و گرم برای چانهو شیپرا با نوشته و ژانرهای متفاوت(◍•ᴗ•◍) ﹙خوشحال میشم ووت بدید/ کامنت بزارید/ اد کنید توی ریدینگ لیستهای قشنگتون﹚ درباره اسم این بوک بگم که چون نوشتهها نه اونقدر طولانی هستن که جزو سناریو باشن و نه خیلی کوتاه، تصمیم...