Part3

7.7K 1.2K 435
                                    

"همه چیز پیچیده به نظر میاد مگه نه لونای من؟"

جیمین گیج به جونگ‌کوک نگاه کرد و جونگ‌کوک با نیشخند گفت:"می‌خوام تا آخر عمرم فقط اون برام گوچین بنوازه."

جیمین پارچه هانبوکش رو توی دستش فشرد و جونگ‌کوک دوباره نگاهش رو به تهیونگی که خیره نگاهش می‌کرد داد و گفت:" از امشب به بعد اون هم یکی از اُمگاهای منه. اون تو قصر پادشاهی موندگاره."

تهیونگ نیشخندی زد و مردمک‌های سرکشش برق زد و نگاهِ آلفا اون سرکشی رو بلعید.

اون اُمگای یاغی و سرکش تنها حریفش جئون جونگ‌کوک بود و جونگ‌کوک خوب می‌دونست چطور اون زیبای لعنتی رو به دام بندازه و به بند بکشه.

نیشخندی زد و آروم گفت:"می‌تونی به خاطر این هنرنمایی زیبات هرچیزی از من بخوای اُمگا."

تهیونگ بلند شد و جلو رفت.

با فاصله ایستاد و بدون این‌که تماس چشم‌هاش رو با آلفا قطع کنه گفت:"هرچیزی؟"

"انقدری سرخوشم که می‌تونم اجازه دیدن مادرت رو هم بهت بدم، البته اگر این خواسته‌ات باشه."

جونگ‌کوک گفت و کاسه کوچیک رو به لب‌هاش نزدیک کرد و جرعه‌ای ازش نوشید.

تهیونگ جاه‌طلب بود و جونگ‌کوک این رو خوب می‌دونست!

تهیونگ کمی به آلفا خیره موند و نیم نگاهی به فرزند ارشد مین‌ها انداخت.

هنوز تو چشم‌های اون آتش موج می‌زد.

هیچ پکی از پدرش راضی نبود و همه به نحوی از اون مرد زخم خورده بودند.

دوباره حواسش رو به جونگ‌کوک داد.

جونگ‌کوک با ملایمت گفت:"چیزی نمی‌خوای اُمگا؟"

"خواسته‌ام دیدن مادرم نیست."

تهیونگ گفت و جونگ‌کوک خندید.

سرش رو کمی تکون داد و گفت:"حدس می‌زدم، بگو ببینم چی می‌خوای اُمگا."

"از کجا بدونم که سر قولتون می‌مونید؟ شاید الان سرخوشِ شراب باشید و فردا زیرش بزنید‌."

تهیونگ گفت و جیمین و یونگی و هوسوک نگاهشون رو به جونگ‌کوک دوختند.

کی جرعت می‌کرد پادشاه رو اینطور سوال و جواب کنه؟

جونگ‌کوک تو گلو خندید و گفت:"چرا فقط امتحان نمی‌کنی؟"

"زمانی که اسیر شدم افرادت شمشیر و خنجرم رو گرفتند. خنجرم رو می‌خوام."

تهیونگ بدون ترس خواسته‌اش رو گفت و جونگ‌کوک گوش داد.

کمی مکث کرد و گفت:"می‌خوای توی حرمسرا خنجر نگه داری اُمگا؟"

تهیونگ نیشخندی زد و آروم گفت:"اعلاحضرت میترسند که با خنجرم به اقامتگاهشون حمله کنم؟"

Wild [KookV]Where stories live. Discover now