Part13

7.7K 1.2K 1.1K
                                    

این پارت نسبت به پارت‌های قبل طولانی تر و پر محتواتر و سنگین‌تره.
لطفا دوسش داشته باشید و با نظرات و ووت‌هاتون خوشحالم کنید🥺❤️
*
با رسیدن به یک غذاخوری جونگ‌کوک نیم‌نگاهی به تهیونگ انداخت و گفت:"ما هم مردم عادی هستیم. حتی اگر به اشتباه من رو اعلاحضرت، پادشاه یا هرچیز دیگه‌ای صدا بزنی..."

حرفش رو قطع کرد و انگشت شستش رو نمایشی زیر گلوش کشید و باعث شد تهیونگ چرخی به چشم‌هاش بده و بی‌توجه به جونگ‌کوک داخل بره.

جونگ‌کوک لحظه‌ای با چشم‌‌های گرد شده به جای خالی اُمگا نگاه کرد و بعد به تهیونگی که داخل رفته بود و با لبخند روی تختی نشسته بود نگاه کرد.

اون کوچولوی پُر رو...

اخمی کرد و داخل رفت و با فاصله کنار تهیونگ نشست.

تهیونگ انگشت‌هاش رو توی هم برد و گفت:"چی بخوریم؟"

"بذار ببینیم این‌جا چی پیدا می‌شه."

گفت و دستش رو برای زنی که غذا سر هر تخت می‌گذاشت تکون داد.

زن میان‌سال با ذوق و خوشحالی به سمت مشتری‌هایی که نجیب‌زاده به نظر می‌اومدند رفت.

نجیب‌زاده‌ها همیشه گرون‌ترین غذا‌ها رو سفارش می‌دادند.

تعظیمی کرد و جونگ‌کوک کمی سرش رو خم کرد و گفت:"امروز چی برای فروش دارید."

زن لبخند بزرگی زد و گفت:"ماهیِ کبابی، گوشت گاو کبابی، سوپ سبزیجات به همراه رامیون و برنج."

جونگ‌کوک سری تکون داد و گفت:"پس برامون گوشت گاو و سوپ سبزیجات به همراه رامیون بیارید."

زن فورا سر تکون داد و دور شد و تهیونگ با اخم‌های درهم گفت:"شاید من می‌خواستم ماهی بخورم."

جونگ‌کوک شونه بالا انداخت و تهیونگ با ناراحتی سرش رو سمت دیگه چرخوند.

جونگ‌کوک اما تک‌خندی کرد و گفت:"ماهی طبع سردی داره و ما داریم مدام پیاده روی می‌کنیم. ماهی باید زمانی خورده بشه که بعدش یک استراحت خوب داشته باشی اُمگا. طبع سردماهی می‌تونه باعث بشه توی سفر مریض بشی."

تهیونگ از گوشه‌ی چشم به جونگ‌کوک نگاه کرد و زمانی که دید حرف‌های مرد کاملا عقلانی و قانع‌کنندست لبخند بزرگی زد و برای اذیت کردن آلفا سرش رو خم کرد و گفت:"از شما بابت این درک و درایت ممنونم سرورم."

جونگ‌کوک فورا جلوی دهن تهیونگ رو گرفت و گفت:"اُمگای احمق حواست رو جمع کن."

تهیونگ شروع به خندیدن کرد و جونگ‌کوک با تاسف نگاهش کرد.

تهیونگ نگاهش رو به اطراف چرخوند.

کم‌کم درد‌های خفیفی رو توی شکم و ران‌های پاش حس می‌کرد و این خبر از هیتی می‌داد که تا چند روز یا شاید چند ساعت دیگه به سراغش می‌اومد.

Wild [KookV]Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ